در مطلب قبلی بیان شد که هدف از این چند نوشتهی پیوسته پرداختن به این موارد است:
- به تفصیل به فعالیت روزنامهنگاری (یا به شکلی فراگیرتر، رسانهای) برای مهاجران ایرانی در کانادا
- به اجمال به فعالیت در نشریات فارسیزبان در کانادا
- اشتغال به عنوان منتقد یا یادداشتنویس فیلم
بند اول یعنی اشتغال در حرفه روزنامهنگاری البته نه صرفا به معنای کار در نشریات چاپی، در نوشته قبلی مورد توجه قرار گرفت اما بحث پایان نیافت. در این نوبت به نکاتی در این ارتباط میپردازم.
اول، رسانهها در میان طوفان تغییرات
روزنامهنگاری و کلا فعالیت رسانهای در سراسر جهان و بهویژه در موطنش، جهان غرب به شدت در حال تغییر است. تغییراتی که اگرچه تدریجی است اما در مقایسه با تاریخچه این رشته، باید آن را ناگهانی و بسیار عمیق دانست. شاید بتوان گفت این تغییرات از بیش از یک دهه قبل با موج وبلاگنویسی آغاز شد و سپس تحت تاثیر رسانههای اجتماعی سوار بر اینترنت چون فیسبوک، توییتر، یوتیوب و نظایر اینها و ابزارهای اضافهشدهای چون پادکستها مرتبا در حال تغییر و تحول است به شکلی که دیگر به سختی میتوان مشخص کرد کدامیک از اینها، رسانههای سنتی و یا ابزارهای تحت وب، به منبع اصلی انتقال اطلاعات و اخبار مبدل شدهاند. با موج تبلتها و اسمارتفونها و فبلتها و تحول ساختاری که «اپلیکیشن» در حال ایجاد آن است این تغییرات شدت بیشتری گرفته است. تاثیر همین تغییرات را میتوان در مرگ تدریجی نشریات کاغذی و گسترش استفاده از نسخههای دیجیتالی رسانهها دید اما این نسخههای دیجیتالی صرفا اشکال تغییر کرده نسخههای کاغذی نیستند بلکه با خود، تغییرات فرمی و محتوایی بسیاری را به دنبال آوردهاند که هنوز زمان زیادی تا رسیدن به تثبیت و درک تغییرات آن زمان لازم است. در یک کلام «رسانه» اینترنت-محور بهصورت انقلابی با رسانههای دوران قبل از آن حتی آخرین موجهای تلویزیون تفاوت دارد و حتی مثلا تغییراتی که smart-tvها به عنوان ادغام تلویزیون و اینترنت در اولین گامهای آن هستند تنها بخشی از مواجهه عناصر کهنتر رسانهای با فرصتها و تهدیدهای پدید آمده بواسطه اینترنت است. سخن در این زمینه و سمت و سوی آنها بسیار است و فرصت دیگری را میطلبد که در آینده به آن خواهم پرداخت.
نکته مهم الان برای یک کارجوی در حوزه روزنامه نگاری این است که این تفاوتهای عظیم در فرم و قالب رسانهای به همراهش تغییرات شغلی عظیمی به همراه آورده و خواهد آورد. این به معنای از بین رفتن این فیلد کاری نیست اما قطعا به معنای حذف برخی از رشتههای شغلی مرتبط، ایجاد عناوین شغلی جدید، تغییرات محتوایی در مشاغل باقیمانده و… خواهد بود. برای اینکه اهمیت این نکته را گوشزد کنم میتوانم به مهمترین رسانه رادیوتلویزیونی کانادا یعنی CBC/Radio-Canada اشاره کنم که الان 2-3 سالی است به دلیل همین تغییرات با مشکلات عدیدهای دست بهگریبان است و در ماه ایپریل امسال، سال 2014 مجبور شد برای کاهش 130 میلیون دلاری در هزینهها، 657 کارمند تماموقت خود را از کار برکنار کند. این ارگان عظیم در همین ماه گذشته (جون) بخشهای اندکی از استراتژی جدید رسانهای خود را اعلام کرد که حرکت از یک رسانه تلویزیون-محور CBC-TV به سمت وبسایت و ابزارهای متحرک دیجیتالی است و تمرکزگرایی رسانهای از طریق ابزارهای وب و کاهش تولید برنامههای عمومی بخشی از این استراتژی خواهد بود. قرار است فقط در سال 2014 به همین دلیل یک کاهش 45 میلیون دلاری دیگر به همراه بیکاری تعداد دیگری از شاغلان در این رسانه را شاهد باشیم. همین موج تغییرات سبب شده که حتی بزرگان این رشته شغلی در کانادا هم نگران آینده شغلی خود شوند و به عنوان مثال بیانیه جمعی از آنها به مدیریت CBC در مورد توجه بیشتر به تولید آثار مستند و انتقاد از رویکردهای جدید را هم باید در همین راستا دید.
تقریبا همه روزنامهها و مجلات مهم کانادا در خلال یک سال اخیر موج جدیدی از حرکت به سمت دیجیتالی شدن را آغاز کردهاند. به عبارت دیگر رسانههای کانادایی در سال 2015 شبیه سال 2013 نخواهند بود و در سال 2020 شما برای یافتن شباهت میان آنها و آنچه در سال 2010 بودهاند باید تلاش زیادی به خرج دهید و همین نکته مشخص میسازد برای کسانیکه قرار است در 5 سال آینده به این بازار بپیوندند پیگیری تغییرات و روندهای جدید شغلی و فراگیری مهارتهایی که به درد آینده بخورد چقدر اهمیت دارد.
دوم، تفاوتهای فرهنگی و کاری
معمولا یکی از نکاتی که همکاران مطبوعاتی که به خارج از ایران میآیند فراموش میکنند نحوه اشتغال و ورود خودشان به این بازار و مشخصههای این حرفه در ایران است. فرآیند اشتغال در رسانهها در همه جهان فرآیندی بسیار کند و تدریجی است که چند پارامتر در آن نقش زیادی ایفا میکند و آگاهیهای فرهنگی و حرفهای مربوط به آن حوزه و آن جغرافیا در راس آنها قرار دارد.
نگارش برای اعضا یک جامعه یا کامیونیتی به آگاهیهای عمیق و فراوان در مورد مشخصات اعضا آن کامیونیتی، علایق آنها، پیشینههای آن بحثها، نگرشهای متضاد درون کامیونیتی، گرایشها و ترندها و موضوعاتی که در حال شکلگیری هستند و احتمالا در آینده برجسته میشوند و…نیازمند است. متاسفانه اشتراکات فرهنگی-اجتماعی-سیاسی ایران و کانادا بسیار اندک است و به همین دلیل گردآوری همه این اطلاعات و عمق دادن به دانستهها در این زمینه به زمانی خیلی بیش از مثلا نگارش درباره کشورهای اسلامی یا خاورمیانهای نیازمند است. هر چند نگارش در مورد آن کشورها هم یک شبه شدنی نیست. فقط به همین یک نکته توجه داشته باشید که حتی برای نگارش متنهایی تخصصی مثلا در حوزه ورزش، ما دارای کمترین اشتراک با متوسط جامعهای هستیم که هاکی، بیسبال و فوتبال (امریکایی) در سطح اول علایق ورزشیاش قرار دارد و اگر نبود بسکتبال میشد با جرات گفت که هیچنوع اشتراکی وجود ندارد. به جرات میتوانم بگویم که در همه این سالهای زندگی در کانادا مجموعه صفحات ورزشی روزنامههایی که ورق زدهام به 50 صفحه نمیرسد و این بخش از روزنامه برای من فقط به عنوان کاغذی برای مصارف دیگر کارکرد داشته است! شما باید در هر حوزه تخصصی چیزی بین سه تا 5 سال زمان در نظر بگیرید تا بتوانید با توجه به سایر مشاغل و دغدغهها به حدی برسید که بتوانید کار درخوری انجام دهید. البته اگر بخشی از این زمان را در ایران به کند و کاو و کسب اطلاعات گذرانده باشید، این زمان قدری کاهش مییابد اما کماکان زمانی برای «خودی و درونی کردن» چنین اطلاعاتی لازم است یعنی مثلا اگر شما یک نویسنده حوزه اخبار و رویدادهای سیاسی هستید با شنیدن اسم الیزابت چاو یا نیتان کولن (دو چهره مهم حزب NDP) باید به همان سرعتی که وقتی اسامی شخصیتها در ایران را میشنیدید از پیشینه سیاسی، علایق شخصی، اختلافات و رقابتهای درونحزبی، متحدان درون حزبی و سایر جزییات ضروری در حوزه تخصصی در سیاست و نمونه اینها آگاهی داشته باشید و نخواهید در هر مورد سراغ تحقیقات و بررسی بروید چون به آن زمانها برای تحقیق و بررسی موضوعات مهمتری نیاز دارید. به همین دلیل است که شاید در ابتدا تمرکز بیشتر بر روی آن دسته از موضوعات جامعه ایرانیان کانادا ( و یا مسلمانان) که برای جامعه کانادایی هم میتواند جذاب باشد نقطه شروع مناسبتری باشد که البته به دلیل ویژگیهای رابطه سیاسی بین ایران و کانادا هم نگارش در این زمینهها چندان آسان نیست.
سوم، زبان و زبان و زبان
بعید است که نیاز باشد تا از اهمیت نقش و تاثیر زبان در فعالیت رسانهای سخن بگویم. ما ایرانیان عمدتا در مهارتهایی چون گویش و نگارش انگلیسی – به ویژه این آخری- ضعف جدی داریم و حتی آنها که مهارتهای زبانی خوبی دارند به زمان زیادی نیاز دارند تا اولا زبان زنده پویا و در جریان انگلیسی را در متن یک جامعه متکثر با دهها گویش محاورهای مختلف بازشناسی کنند و بتوانند آن را به شکلی موثر بکار بگیرند. در این زمینه هر چقدر در ایران زمان بیشتری گذاشته باشید و به ویژه خود را از قید و بندهای فراگیری زبان استریل شده در موسسات آموزشی خارج کرده باشید و از طریق انواع امکاناتی که امروز در دست است با زبان واقعی و روزمره مواجه کرده باشید سریعتر میتوانید از این بند و بستها بگذرید. البته مرحله بعدی، آشنایی با زبان رسانهای به ویژه زبان نگارشی روزنامههاست. باید بدانید که رسانههای نوشتاری از نوع متفاوتی از زبان بهویژه در تیترها و لیدها استفاده میکنند که تنها در همین حوزه کاربرد دارد. زمانی طول میکشد تا با واژگان و فرمهای زبانی و حتی قواعد گرامری بکار رفته آشنا شده و با آن مانوس شوید و زمان خیلی طولانیتری طول میکشد تا بتوانید همانها را خود تولید کنید. از این نظر من مشابهای در فرهنگ نگارشی مطبوعات فارسی سراغ ندارم.
چهارم، قوانین و مقررات
معمولا ما در مورد فقدان سانسور و امنیت شغل روزنامهنگاری در جهان غرب زیاد شنیدهایم که سخن واقعی هم هست اما در مورد حساسیتهای قانونی و الزاماتی که روزنامهنگاران و بهویژه سردبیرها در مورد رعایت حریم شخصی، کنترل خسارت در صورت اقدام قانونی افراد علیه رسانه، بررسی و تایید منابع کسب خبر و راستیآزمایی ادعاها، رعایت کپیرایت و… مواردی از این دست خیلی کم میدانیم. مواردی که هر یک از آنها میتوانند به تنهایی مخاطراتی به مراتب فراتر از آنچه در ایران نگرانی داریم پدید آورند بهویژه به این دلیل که محکوم شدن در اینجا سبب افتخار و عامل کسب شهرت نیست! به همین دلیل توصیه جدی دارم که افرادی که میخواهند در رسانههای کانادایی شاغل شوند حتما در مورد قوانین رسانهای در کانادا و الزاماتی که باید آنها را رعایت کنند مطالعه داشته باشند. گذراندن یک دوره آموزشی، ویژهی مهاجران دارای سابقه کار مطبوعاتی در خارج از کانادا (البته اگر چنین دورهای برگزار شود) و یا حتی یک دوره کوتاه کالج یا دانشگاه برای فراگیری عمیق این بحثها بسیار اهمیت دارد چون بسیاری از آن مواردی که ما در ایران انجام میدهیم و خیلی کارهایی که انجام نمیدهیم و آن چیزهایی که مینویسم و آنها که نمینویسیم میتواند در کانادا به صورت قانونی دردسرساز شود.
پنجم، برقراری ارتباطات
نظیر ایران، در کانادا هم موفقیت در هر رسانهای بدون ساخت ارتباطات گسترده ممکن نیست. این ارتباطات میتواند به موفقیت بیشتر در شغل فعلی شما کمک کند و یا برایتان موقعیتهای شغلی بهتری فراهم کند؛ میتواند پای شما را به ستادهای انتخاباتی کاندیداها باز کند و ارتباط شما را با چهرههای بسیار متنفذ گسترش دهد. همچنین بدون داشتن اعتبار و ارتباط، یافتن کانالهای معتبر برای کسب خبر ممکن نیست. همیشه در هر موسسه، حزب یا گروهی، چیزی هست که بخواهد مطرح یا افشا شود یا سرخط یک گزارش جذاب قرار گیرد. همچنین چون اغلب گزارشهای رسانهای داستان-محور هستند (یک جمله لید- محتوای خبری و بعد بیان داستان یا داستانهای افراد واقعی مرتبط با موضوع و نهایتا کسب حداقل دو نظر موافق و مخالف درباره آن خبر و یا آن داستان) داشتن این ارتباطات میتواند شما را به موردهای جذابتری برای گزارش برساند. همه اینها یعنی برساختن یک شبکه گسترده ارتباطی که باید با دقت و حوصله، نشان دادن علاقه و کسب اعتماد ایجاد شود و این زمان میبرد. از آنجا که جامعه ایرانیان در کانادا در مقایسه مثلا با چینیها یا هندیها قدمت کمتری دارد و اکثریت قریب به اتفاق اعضا این جامعه هم در مشاغل غیر فرهنگی-هنری-رسانهای شاغل هستند برساختن رابطه رسانهای برای یک جویای کار ایرانی، امری به مراتب مشکلتر از رقیبان هندی و چینی و ایتالیایی و یونانی و…است و عموما باید از بنیان صورت بگیرد.
ادامه دارد…