در دو مطلب قبلی یعنی اینجا و اینجا، به تعدادی از دلایل شکست بیزینسهای ایرانی پرداخته بودم. در این قسمت که آخرین بخش از این سلسله مطالب است به موارد دیگر میپردازم. اگر پرسش یا نکتهای باشد در مطالب مرتبط بعدی پاسخ خواهم داد.
در کانادا باید سرویس کانادایی داد
گاهی از وضعیت اسفبار خدماتی که بیزینسهای ایرانی به مشتریان خود میدهند آدم شک میکند که اینها حتی استانداردهای امروزین بیزینسهای موفق ایرانی را میشناسند، کانادایی پیشکش. مثلا در نزدیکی منزل ما یک نانوایی ایرانی باز شد که برای اولین بار هر روز سه نوع پخت بربری و سنگک و تافتان را انجام میداد و نانش هم واقعا خوب بود و به یک ماه نکشیده به سنت ایرانی، اگر برای نان میرفتید باید در صفی طولانی میایستادید و مشتریها هم میایستادند چون در کانادا برخلاف ایران که هیچکس طاقت صف ایستادن ندارد اینجا باید زیاد در صف منتظر شد. هنوز به یک ماه نکشیده وقتی مراجعه کردم گفتند امروز تافتون پخت نمیکنیم. پرسیدم چرا؟ از کی؟…گفتند همین است و معلوم نیست که چه روزهایی پخت میکنیم. هفته بعد گفتند سنگک را تا این ساعت پخت میکنیم و بربری را تا آن ساعت. خلاصه هر روز صاحب نانوایی هر سازی که آن روز میخواست میزد و اصلا حساب نمیکرد که شاید عدهای فقط برای خرید نان از 4 تا چارراه آنورتر میآیند. آخرش هم یک کارت داد و گفت هر دفعه که میخواهید بیایید زنگ بزنید و بپرسید که چه نانی پخت میکنیم و اصلا نان داریم یا نه!
همین وضعیت در مورد خیلی از رستورانها و تیک-اوتها هم هست. حساب کنید بسیاری از آنها حتی همت نکردهاند در این سالها بگویند که قرمهسبزی دقیقا چیست و دارای چه مخلفاتی است و انتظار دارند یک غیرایرانی با دیدن توده حجیم سبزرنگی که برخی عناصر قرمز از آن بیرون زده درک کند که این معجون (که البته از بهترین معجزات الهی است) دقیقا چیست. حساب بدقولی، تاخیر، تعطیل کردن ناگهانی بیزینس بدون اطلاع به مشتریها حتی آنها که از قبل وقت گرفته بودند و نظایر این کارها در میان ایرانیان بهویژه آنها که حداقل چند سالی در محیطهای حرفهای کانادایی کار نکردهاند و مستقیم وارد کار بیزینس شدهاند یا آنها که فرضشان این است که «ایرانی هر جای دنیا ایرانی است، هر کس خوشش نمیآید نیاید» روشن است. کافیست سری به آرایشگاههای ایرانی بزنید تا ببینید از هر 10 تا چندتایشان با استانداردهای کانادایی به مشتریها خدمات میدهند و البته واضح است که در دنیای پررقابت امروز، با چنین کیفیتی خدمات دادن چه سرنوشتی خواهد داشت.
برای رشد شرکت باید هدف داشت
اگر کسبوکار شما رشد نکند و برای توسعهای متناسب با محتوای بیزینس برنامهریزی نداشته باشید بعید است که در درازمدت از آن بیزینس منفعتی آنطور که انتظار دارید ببرید. توسعه فقط معنای فیزیکی ندارد اما خیلی وقتها با آنهم معنا پیدا میکند اما در اینجا منظور این است که چطور با تنوع سرویسها و رقابتیتر کردن آنها بتوانید بر تعداد یا کیفیت سرویسگیرندگان آنچنان بیافزایید که مجموعه درآمدی و سود سالانه بهطور مداوم افزایش یابد. برای این کار هم باید استراتژی داشت و هم به تناسب آنها، تاکتیکهای درستی انتخاب کرد و نباید چنین پنداشت که همه اینجور محاسبات فقط مربوط به شرکتهای بزرگ است. حتی ممکن است در استراتژی شما اداره یک فرنچایز برای 5-7 سال به عنوان بخشی از آشنایی با سیستم مدیریت در کانادا، ساخت کردیت/اعتبار مالی و اجتماعی، شناسایی و برقراری روابط شغلی، افزایش ارزش سرمایهگذاری انجام شده، ایجاد جریان مالی مداوم برای مخارج زندگی و مواردی مشابه اینها دیده شود تا بعد از به دست آمدن نتایج مورد نظر، بیزینس اصلی مورد علاقه خود را که زیر تابلوی خود شما نه یک برند دیگر است راهاندازی کنید. همه اینها زمانی منطقی و مفید و موثر است که شما برای گسترش کار برنامه داشته باشید.
متاسفانه چون خیلی از ایرانیها فقط از باب اینکه چرخ زندگی بچرخد و خرجمان یکجوری دربیاید کسبوکاری آغاز میکنند و برایشان کسبوکارها حکم فعالیتهای موقتی را دارد که عموما تا پایان عمر طول میکشد! حتی بعد از چند سال فعالیت و تثبیت شدن فراموش میکنند که قرار نبوده به همین قانع باشند و اگر قرار است بیزینس موفقی را صاحب باشند باید برای موفقیت و پیشرفت آن تلاش و برنامهریزی داشته کنند. که اگر چنین نکنند با هر تلاطمی در بازار، رقبا، ذائقه مشتری و…احتمال از دست دادن آنچه دارند هست. به قول اهل فوتبال بهترین دفاع از منافع خود در این شرایط، حمله است!
عکس این هم هست که عدهای آنچنان در زمینه توسعه و گسترش بیزینس از همان ابتدا تعجیل میکنند که وقتی در کمتر از یکسال با طیف گستردهای از مخارج بدون بازگشت مالی روبرو میشوند چارهای جز سرخوردگی و ورشکستگی ندارند. به همان اندازه که بیتوجهی به گسترش و پیشرفت معضل موفقیت بیزینسها است، تعجیل بیدلیل و بدون مطالعه در گسترش هم خطاست. به یاد داشته باشیم که برای دریافت پاسخ مشتری از برخی اقدامات گاه باید تا بیش از 6 ماه و بیشتر صبر کرد. ایجاد تغییرات مداوم و از روی دست این و آن بدون مطالعه نتایج آنها و اجرای اصلاحات تدریجی و با برنامه، تنها به اتلاف منابع و سردرگمی مشتری منجر خواهد شد.
هفت گاو چاق در برابر هفت گاو لاغر
در ماهیت، موفقیت خیلی از بیزینسها دورهای است. ممکن است این دوره، شامل ماههایی از یکسال باشد یا هر چند سال یک بار. مثلا فستفودها در ماههای بعد از شروع سال جدید و سرد شدن هوا تا گرم شدن مجدد آن افت شدید مشتری دارند و یا مشاوران املاک در دورههایی که قوانین دریافت وام بانکی دچار مشکل میشود یا رکود شدید اقتصادی حاکم است ممکن است از رونق کارشان کاسته شود و برعکس در دورههایی ممکن است وقت سرخاراندن نداشته باشند. یک بیزینسمن خوب کسی است که برنامههای مشخصی چه از نظر سرویسدهی و چه خرج و برج در هر دو دوره داشته باشد. اگر در روزگاران رونق با بیتوجه به احتمالات بعدی مرتبا ریخت و پاش مالی داشته باشد یا برای آن دوران دیگر ذخیرهسازی خوبی از نظر مالی، روحی و کاری نداشته باشد و تنها به چیک چیک مستون بپردازد در فصل سرد و سیاه زمستان باید بدجوری جبران کند و خیلی از بیزینسهای ناموفق هم در همین ایام میشکنند چون برای دوران سختی تدارک لازم را ندیدهاند.
اما آنکه با برنامه و آماده است در مقابل این چالشها به راهحلهای جایگزین فکر میکند و حتی از این فرصتها برای بهبود بیشتر شرایط خود بهره میبرد. ببینید چه تعداد کلاس آموزشی، دوره درسی، کتاب مهم، کارگاههای مهارتی و چه و چه بوده که این آقا یا خانم صاحب بیزینس همیشه در حسرتشرکت در آنها بوده اما چون در ایام رونق بسیار مشغول بوده فرصتی برای تقویت خود فراهم نکرده است. نتیجتا چون آمادگی لازم را نداشته حالا که دوران رکود نسبی رسیده آنچنان از نظر ذهنی و مالی و کاری درهمریخته که امکان ندارد بتواند به چنین کارهایی بپردازد. در صورتیکه اگر بسیاری از بیزینسمنها فرصت میداشتند تا از این دوران کمرونقی برای آموزش و کسب تجربه و برقراری ارتباطهای حرفهای و شرکت در کارگاهها و کنفرانسها و در مجموع تقویت دانش، آگاهی، مهارت و ارتباطات خود استفاده کنند قطعا در آن دوران رونق شرایط به مراتب بهتری پیدا میکردند.
بدون وبسایت؟
پیشتر به بحث تبلیغات و کلا بازاریابی برای کار و اهمیت آن در رونق بیزینس اشاره کرده بودم اما موضوع داشتن وبسایت چیزی فراتر از بحث تبلیغات یا بازاریابی است. زمانی رسم بود که میگفتند اگر بیزینس شما در کتاب زرد اطلاعات کسبوکارها Yellow Page ثبت نشده باشد عملا کسی کسبوکار شما را جدی و حرفهای نخواهد گرفت و این حداقل برای اینکار است. امروزه هم بدون داشتن یک وبسایت رسمی بعید است کسی کسبوکار شما را جدی بگیرد. اینکه در فیسبوک یا دیگر وبسایتهای اجتماعی هم صفحه داشته باشید مکمل این موضوع است و نه جانشین. راهاندازی یک وبسیات استتیک با چند صفحه ثابت که شما را به درستی معرفی کند این روزها کار دشواری نیست و از عهده هر دانشجوی سال آخر یا کارکشته این رشته، این کار ساخته است. البته اگر بخواهید وبسایت دینامیکی داشته باشید و بخشی از ارتباطات خود با مخاطبان و ارائه خدمات به آنها و دریافت نظرات و چه و چه را هم در فضای مجازی انجام دهید (که چیز عجیبی نیست و روز به روز بر اهمیت و گستردگی آن افزوده میشود) موضوع تفاوت میکند و باید سرکیسه را بیشتر شل کنید. فقط مهم این است که وبسایت شما گرافیک خوبی داشته باشد، اطلاعات در آن بهخوبی دستهبندی شده باشد، مخاطب در آن گم و گور نشود و حداقل سالی یک بار هم آپدیت شود تا اطلاعات زماندار در آن بهروزرسانی شوند.
امید اینکه اگر در تدارک راهاندازی یک بیزینس هستید از خطاها و شکستهای دیگران و همچنین از موفقیتهای آنها درس بگیرید و اصرار نداشته باشید تا همه چیز را بهشخصه تجربه کنید. اینچنین با افزودن تجارب آنها بر تجربه خود، اگر ایده خوب و عملیاتی داشته باشید و برای آن برنامهریزی درست و سرمایهگذاری مناسب انجام دهید و به درستی مدیریتش کنید قطعا موفق خواهید شد. همانطور که دهها هزار نفر دیگر چنین شدهاند.