زنده‌باد هالیوود پاینده‌باد کوئن‌ها - زندگی حقیقی در کانادا
درود بر سزار

زنده‌باد هالیوود پاینده‌باد کوئن‌ها

این یادداشت پیشتر در نشریه‌ی سینمایی 24 منتشر شده است.

درود بر سزار ( سه ستاره و نیم از پنج)

Hail, Caesar

کوئن‌ها همیشه مخاطبان خود را غافل‌گیر کرده‌اند اما در این اثر خیلی اختصاصی برای سینمادوستان شدت این غافل‌گیری به حدی است که هضم را مشکل و چه بسا غیرممکن کرده است!

خلاصه‌ی داستان: اوائل دهه 50 و در زمانه آغاز اختلافات میان دو بلوک شرق و غرب، ادی منیکس، مدیر تولید در کمپانی کپیتول در هالیوود که همزمان باید به جزیی‌ترین مشکلات و اختلافات عوامل تولیدی در استودیوهای مختلف رسیدگی کند، جلوی انتشار رسوایی‌های عوامل فیلم در رسانه‌های زرد را بگیرد، از عدم اعتراض علمای مذهبی به تصویرسازی از مسیح در یکی از بزرگ‌ترین تولیدات کمپانی اطمینان حاصل نماید و با تبعات قولی که به همسر خانه‌دارش مبنی بر ترک سیگار داده پای‌بند بماند با یک مشکل پیش‌بینی نشده روبه‌رو می‌شود، به گروگان گرفته شدن بازیگر نقش اصلی فیلم درود بر سزار؛ آیا او باید این همه فشار همزمان را تحمل کند یا به پیشنهاد سخاوتمندانه اشتغال در یک موقعیت شغلی رده بالا در یک کمپانی عظیم پاسخ مثبت دهد؟

این فیلم برادران کوئن را شاید بتوان عجیب‌ترین فیلم در کارنامه طولانی و پرافتخار و البته پر از آثار عجیب و غریب آنها دانست. فیلمی که به شدت تماشاگران را به دو دسته تقسیم می‌کند: دسته‌ی بسیار کوچک منتقدان و فیلم‌بینان حرفه‌ای که احتمالا از فیلم خوششان خواهد آمد یا حداقل بهانه‌های کافی برای تماشا و تفکر و جستجو و ارجاع به آن پیدا می‌کنند و دسته‌ی دوم مخاطبان عادی که همان‌طور که شخصا شاهد آن بودم، حتی ممکن است فیلم را تا به انتها هم تحمل نکنند.

اسکارلت جوهانسن در درود بر سزار

می‌توان فیلم را صرفا تحسین و تجلیلی از سیستم استودیویی هالیوود که اوج آن در دهه‌های چهل تا شصت میلادی بود دانست. البته تحسین و تجلیل از نوعی که کوئن‌ها می‌توانند انجام دهند.

این جنبه از فیلم که در جلسات پیچیده با گروه‌ها و افراد متنفذ یا بازدیدهای ادی از پشت صحنه‌ی انواع و اقسام فیلم‌ها در ژانرهای مختلف (که هر یک یادآوری یک یا تعدادی از آثار مطرح کلاسیک هستند) نمود یافته و از خلال آنها درمی‌یابیم وی باید به ده‌ها مسئله ریز و درشت اجتماعی و سیاسی و رسانه‌ای و شخصی مرتبطین با استودیو رسیدگی و برای هر یک راه‌حلی بیابد تا آنچه که در خروجی دیده می‌شود متناسب با ارزش‌هایی که هالیوود، متعهد به انجام آنها در قبال سیستم شده باشد (که حتی با همین موضوع «تعهدات هالیوود به سیستم سرمایه‌داری حاکم» هم در ماجرای گروگان‌گیری شوخی شده است) با ظرافت باورنکردنی در همه‌ی تار و پود این صحنه‌ها تنیده شده است.

فقط به سکانس درخشان گفتگوی ادی با علمای مذاهب بر سر میزان تطابق فیلمنامه‌ی یک فیلم تاریخی-مذهبی با متون دینی دقت کنید. علمایی که هر یک برداشت و دیدگاه خاص خود را مثلا در مورد موجودیت مسیح دارند که بعضا در نقطه مقابل آن دیگری قرار دارد اما نهایتا ادی می‌تواند رضایت همه‌ی آنها را کسب کند.

حتی آن شوخی خرده‌گیری تکنیکی یکی از مدعوین به فیلمنامه که خارج از بحث نشست و تخصص حاضران است نشان از نکته‌سنجی خالقان اثر دارد و احتمالا برای ایرانیان فعال در عرصه‌های هنری جذاب خواهد بود که کسانی در آن سیستم کاملا متفاوت هم تجربه‌های مشابهی داشته‌اند!

اما این فقط این قطعه از این یکی و قطعه‌ای دیگر از دیگری نیست؛ پازلی که کوئن‌ها از 24 ساعت فعالیت این مدیر سخت‌کوش، وقت‌شناس و متعهد (به همه و از جمله خانواده) ساخته‌اند تقریبا همه‌ی موضوعات مهم آن سال‌ها حتی تا فعالیت‌های چپ‌گرایانه‌ی اتحادیه فیلمنامه‌نویسان که به قصه‌ی مک‌کارتیسم ختم شد را نشان می‌دهد و همزمان این‌که «خروجی» استودیو چقدر با وقایع پشت صحنه تفاوت دارد.

فقط به قطعه‌ی مونتاژشده‌ی سکانس دردسرساز فیلم درام تاریخی که یک ستاره جوان تحمیل شده از فیلم‌های وسترن به آن نمی‌تواند ساده‌ترین دیالوگ‌هایش را بیان کند اما در دستان مونیتور خبره‌ی استودیو (با بازی عالی فرنسیس مک‌دورمنت با آن عادت آتش کردن سیگار پس از سیگار و حماقت بستن دستمال گردن در جلوی موویلا که تا پای مرگ می‌بردش اما از آن دست‌بردار نیست!) نگاه کنید تا هنر «درآوردن» فیلم‌های مدیرانی نظیر ادی (که می‌تواند افرادی نظیر سلزنیک یا دیسنی را تداعی کند) اثبات شود.

جورج کلوونی در درود بر سزار

از این زاویه می‌توان فیلم کوئن‌ها را طعنه‌ای به مدیران فعلی کمپانی‌های کوچک و بزرگ دانست که در زمانه‌ی پاره‌پاره‌شدن سیستم تولیدی در خیل عظیمی از شرکت‌های کوچک و متوسط، دیگر آن احاطه را به جزییات ندارند و همان‌طور که سم فولر همیشه انتقاد می‌کرد، بیش از محصول به اعداد توجه دارند.

اما در عین حال، فیلم با مقایسه‌ای که میان کمپانی فیلمسازی کپیتول و شرکت صنعتی لاکهید می‌کند – که مدیر ارشدش در زمان ارائه پیشنهاد به ادی مرتبا در حال تحقیر کار کردن در هالیوود است و حتی آن را سیرک می‌نامد- و به آینده‌ی کاری خود و ساخت بمب اتمی اشاره و افتخار دارد، تفاوت میان این دو را به خوبی نشان می‌دهد، این‌که کدامیک از این دو سیستم در دهه‌های بعدی موفق‌تر بوده‌اند و بمب‌های بهتر و موثرتری را بر سر مخالفان و دشمنان امریکا منفجر کرده‌اند!

اما با همه‌ی اینها این فیلم کوئن‌ها جای دفاع زیادی باقی نمی‌گذارد. مشکل اصلی فیلم این است که حالتی بلاتکلیف دارد. تقریبا در همه‌ی زمینه‌ها این بلاتکلیفی برقرار است. مثلا لحن فیلم نه آن‌چنان کمدی است که مخاطب را به وجد آورد و نه کمدی نیست. ببینید که در تمام سکانس‌های فیلمبرداری فیلم‌ها در استودیوهای مختلف همین مسئله حکمفرماست.

جمع فیلم‌نامه‌نویسان چپ

یعنی نه تنها خود فیلم لحنی خاص دارد بلکه همه فیلم‌های داخل چه یک وسترن، یا موزیکال حرکات موزون در استخر یا موزیکال کافه‌ای یا درام تاریخی نیز همین وضعیت را دارند (نمونه برجسته و عالی زمانی است که دستیار صحنه‌ی فیلم (در فیلم) Hail, Caesar دارد از وضعیت افراد به صلیب کشیده شده مطمئن می‌شود) حفظ این لحن در همه سکانس‌ها و همه‌ی فیلم در فیلم‌ها و برای همه بازیگران واقعا امری دشوار بوده است و حتی کسانی چون جورج کلونی که چندین نمونه خیلی موفق در چنین لحن‌هایی دارد (برادر کجایی؟، مردانی که به بزها زل می‌زنند، نوادگان …) در اینجا مجبور است در برخی سکانس‌ها خیلی اغراق‌آمیز بازی کند تا بلاهت مورد نظر کارگردانان را نشان دهد.

مطالب خواندنی دیگر

پیمایش به بالا