این متن در سال 2010/1389 در نشریهی سینمایی 24 منتشر شده و صرفا در اینجا بازنشر میشود.
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، یه سینمایی بود. همه جور مخالف داشت، یه موافق نداشت. صد تا قصه میگفت یکی شنوا نداشت، اما در عوض هزار هزار حکایت، این ور و اون ورش اتفاق میافتاد، یکی از یکی قشنگتر و شنیدنیتر. هر روز هم یه بازی داشت. بازی حالاش، سینمای عامهپسند بود. یه آقا حسین نامی هم بود که میخواست تو کاغذپارهاش بازی رو جدی بگیره. یه صدا زد ما هم اومدیم تو بازی…
آشفتگی معنایی و شناوری واژهها
سینمای عامهپسند در ایران معنا و مصداق روشنی دارد؟
ایران امروز، به گفته اهل تحقیق از آشفتگی شدید مفهومی و مصداقی واژگان رنج میبرد. ما در زبان روزمره، در لابلای اخبار، در سخنان سخنوران، گفتههای مسئولین، نقد منتقدین و همه آنها که به تولید کلام مکتوب و گفتار منقول مشغولند با واژگان بسیاری روبروییم که میپنداریم همه از منظور و مدلول آن آگاهند اما چنین نیست.
مثالی آشکار بزنم. الان حمله به فیلمهای مبتذل نقل مجالس مختلف است، از مدیر فرهنگی تا روشنفکر وابسته، از منتقد سینمایی تا تهیه کننده و بازیگر همان سینما…دشنامی به این سینما و آثارش میدهند. اما آیا مصداق این واژه بهظاهر روشن، روشن است؟ آیا زمانی که مجید مجیدی میگوید صدای پای ابتذال را در سینمای ایران میشنود از همانجایی میشنود که آقای شمقدری؟ آیا نظر آقای صفار هرندی که احتمالا تولید اخراجیها را مهمترین فعالیت دوران چهارساله مدیریتش در حوزه سینما میداند با مثلا نظر نویسندگان این نشریه یکسان است. همین پرسش را میتوان از اعضا کمسیون فرهنگی مجلس، مدیران ارشد معاونت سینمایی ارشاد و فارابی در دورههای مختلف، (حتی دو دوره مختلف خود آقای احمدینژاد)، ائمه جمعه، مدیران رسانهها، منتقدین فرهنگی و سینمایی، مدیران آموزش و پرورش و همه کسانی که دستی در بازار فرهنگ ایران دارند سوال کرد که آیا مصادیق واژه «مبتذل» را در سینمای ایران به یک شیوه مشخص میکنند.
همه اینها که اشاره کردهام و هزاران نفر دیگر که نام نیاوردهام در تولید، توزیع، اکران، ممیزی، بودجهبندی و سیاستگذاری امور سینمایی، مستقیم یا غیرمستقیم نقش دارند و وقتی که حتی نزدیکترین آنها از نظر خط و خطوط سیاسی به یکدیگر، نمیتوانند در انتخاب مصادیق واژهای که شاید امروز از هر واژه دیگری در ادبیات جاری رسانههای فرهنگی و هنری بیشتر به کار میرود متفقالقول باشند تکلیف روشن است.
و آشفتگی را کوچک نپندارید؛ فاصله این اختلاف در این حد است که دولت اصولگرای ارزشی که از بیمانندترین هماهنگی و پشتیبانی بین نهادها در تاریخ سیساله بعد از انقلاب برخوردار بوده است، پس از هزاران جور بررسی و کم و زیاد به فیلمی مجوز اکران میدهد اما دوستان و حامیان همین دولت در اینجا و آنجا از اکران آن فیلم به اتهام «ابتذال» جلوگیری میکنند. فاصله در آن حد است که وزیر وقت ارشاد سر صحنه فیلم مشهورترین جوان حافظ ارزشها حاضر میشود و آن را افتخار جامعه ارزشمدار مینامد اما تیم هیات انتخاب و داوران معتمد جشنواره همان وزیر حتی حاضر نیستند اسم فیلم را در بخش مسابقه وارد کنند و الی آخر.
کار که به واژگانی چون «سینمای عامهپسند» میرسد مشکل چند برابر میشود چون هم خود این واژه نظیر سایر واژگان پرکاربرد مبهم و دچار آشفتگی مصداقی است و هم ارزشی که به آن بار میشود میتواند بر پیچیدگی موضوع بیافزاید. مثلا برای کسانی که نفس فیلم عامهپسند ساختن را (با هر مفهومی از عامهپسند بودن یک فیلم) دارای عیب و ایراد نمیدانند، ترجمان این واژه و مصداقیابی و مواجهه با مصادیقش یک جور است و برای آنان که اصولا عامهپسند بودن را معادل مبتذل بودن میگیرند قصه شکل دیگر پیدا میکند. فلان فیلم مهرجویی فیلم بدی است نه به هزاران دلیل یا علت، بلکه در بدو امر به این خاطر که او از عناصری استفاده کرده که برای عامه جذاب است.
«پرده سینما قداستی دارد که انتظار نمیرود حتماً تمامی 300 فیلمی که سالانه تولید میشوند به اکران عمومی درآیند.»
جمال شورجه
در واقع مشکل ما در برابر این گونه واژگان این است که ما (یعنی همه آن آدمهایی که پیشتر نام بردم که خودم و دوستان منتقدم هم شاید در میان آنها قرار بگیریم) یک دستگاه ارزشگذاری مجزا برای خود تشکیل دادهایم که خیلی مبتنی بر اصول شناخته شده یا سیستم ارزیابی منطقی و سیستماتیک نیست. کاربرد واژگان فقط برای این است که ما به جای آنکه بگوییم «این خوبه یا من ازش خوشم میآد» یا «این بده یا من از آن بدم میآد»، (به هزار و یک دلیل که ممکن است هزار تا از آن هزار و یک دلیل به حواشی آن اثر مرتبط باشد نه خود اثر) از آن واژگان که تاثیر عمومیتر برجا میگذارند استفاده کنیم. و اگر در جایی واژگان موجود را چندان کارا ندانیم چه بسا موارد جدیدی جعل کنیم یا واژگانی را از نظر مصداقی جابجا کنیم تا هدف اصلی (تبدیل فهرست «من میگم» به «همه میگند») تامین شود. مثلا در حوزه مدیریت سینمایی در دورههای مختلف میشود رد پای واژگانی چون سینمای ملی، سینمای ارزشی، سینمای دینی، سینمای مصلحانه، سینمای معناگرا، سینمای مقدس و…را یافت بدون آنکه مشخص باشد اینها دقیقاً یعنی چه و چگونه میتوان مصادیق آنها را به روشنی و فارغ از خواست این و آن معین کرد. به این بحث باز خواهم گشت.
اجازه دهید به یک نمونه خیلی ملموس و معاصر اشاره کنم. معاونت محترم سینمایی حاضر [جواد شمقدری] که خودش کارگردان شناختهشده سینما است در نشستی در یزد که در باره برنامههای چهار ساله خود و خصوصا ایجاد تغییرات جدی در سینماست از تولید سالانه 300 فیلم سینمایی خبر میدهد. «خبر آن-لاین» که این خبر را درج کرده نظر جمال شورجه، کارگردان دیگری از سینمای ایران، همفکر معاونت سینمایی و یکی از افراد موثر در حوزه مدیریت سینمایی کشور و عضو شورای صدور پروانده ساخت را جویا شده است. بخشی از پاسخ ایشان به موضوع صحبت ما مربوط میشود: «در همین سالها لایههای ابتذال وارد سینمای ایران شد و بخش عمده سینما به سمت بعد تجاری حرکت کرد.» یعنی از نظر ایشان حرکت کردن بخش عمده سینما به سمت بعد تجاری، (بخوانید تولید فیلمی که فروش کند) خودش مترادف با ورود لایههای ابتذال است. در واقع اگر کسی از این سخنان چنین برداشت کند که اگر یک بنده خدایی بخواهد سرمایهاش را بیاورد در سینمای ایران و هدفش انجام فعالیت تجاری و کسب مال و ثروتاندوزی باشد آدم مبتذلی است یا در اندیشه مبتذلسازی است. اگر همان آدم با همان قصد و نیت برود جنس ارزانقیمت چینی یا ماشین آخرین مدل وارد کشور کند حداقل کاری ضد ارزش نکرده اما همین که پایش به سینما رسید باید یگانه هدف و انگیزهاش تولید فیلمی باشد که دارای جنبههای تجاری نباشد و خوب! با این استدلال، هر چقدر فیلم کمتر بفروشد به این هدف عالی پایبندتر بوده است.
ایشان بعد میافزایند «در همین سالها (منظور دوران اصلاحات) سینما از آن نگاه انقلابی و ارزشی خود فاصله میگیرد و به سمت نگاهی سطحی و مبتذل هدایت میشود. سینمای عامهپسند آرام آرام سینمای ایران را در دست میگیرد و ابتذال حاکم میشود و این ابتذال از باب تکرار همان موارد سطحی در فیلمها به وجود میآید.» کاری به جنبههای سیاسی و دعواهای جناحی ندارم. منظور ارزیابی محتوای مدیریتی بحث است. آیا اگر کسی از سخنان یکی از مسئولان موثر سینمایی کشور چنین برداشت کند که سینمای عامهپسند مترادف با ابتذال است و بعد در ذهنش تجسم کند که سینمای عامهپسند یعنی سینمایی که عامه مردم به تماشای آن مینشینند (یا قرار است بنشنند) و سپس نتیجهگیری کند که از نظر ایشان، فیلمی که مورد توجه عامه مردم باشد (حالا میخواهد آژانس شیشهای باشد، یا سنتوری یا سگکشی یا مارمولک یا اخراجیها) مبتذل است، برداشت نادرستی کرده است؟
حال به این قسمت ویژه توجه کنید که هر چند از بحث سینمای عامهپسند خارج است اما برای درک بهتر آشفتگی واژهها مورد مناسبی است: «استفاده از امکانات روز همانند تولید فیلم به صورت دیجیتال و ویدئویی و ساخت فیلم برای عرضه مستقیم به شبکه نمایش خانگی میتواند شکل اجرایی تولید 300 فیلم در یکسال را توجیه کند. پرده سینما قداستی دارد که انتظار نمیرود حتماً تمامی 300 فیلمی که سالانه تولید میشوند به اکران عمومی درآیند.» منظور من اینجا دقیقا واژه قداست است. قداست پرده سینما یعنی چه؟ باید فیلمها را به روش خاصی پاک و مطهر کرده و سپس روی پرده انداخت؟ آیا مردم میتوانند پرده سینما را به قصد قربت لمس کنند و ثواب ببرند یا چون مقدس است باید اول وضو بگیرند؟ و هزاران سوال دیگر مشابه اینها که ممکن است گوینده را ناراحت کند و فکر کند قصد تمسخرش را داریم.
معلوم است که قصد و منظور گوینده از کاربرد واژه قداست این نبوده است. ایشان میخواهد خیلی ساده و خودمانی بگوید که همه تولیدات سینمایی از نظر فنی یا هنری یا ارزشهای تجاری یا هر ملاک دیگری که مدنظر ایشان است در سطحی نیستند که بتوان آنها را در یک سالن سینما نمایش داد. ایشان میتوانست بگوید مثلا سالن سینما برای همه آنها کاربردی نیست یا این آثار دارای آن استانداردهایی نیستند که نمایش یک فیلم در سالن سینمایی اقتضا دارد (حالا این استانداردها چیست، بحث دیگر است) اما به جای همه اینها، واژهای را به کار میبرد که اتفاقا آن هم از فرط تکرار و استفاده نابجا دچار همان مشکل آشفتگی در مفهوم و مصداق شده است.
در فقدان یک سازمان سینمایی همهجانبهنگر و تبیینکننده ایجابی، خیلی مهم نیست که ما چقدر تولیدات مبتذل داریم و چقدر فاخر.
نه اینکه بخواهیم همه مشکلات را به گردن این گوینده بیاندازیم، همین قصه در مورد تمام مدیران قبل از ایشان صادق بوده است، و همچنین برای بسیاری از دستاندرکاران سینما و منتقدین و نویسندگان سینمایی. مگر واژههای مبهم و مشوشی چون سینمای جشنوارهای، سینمای فرهنگی، سینمای هنری، سینمای بدنه، سینمای نخبهگرا، سینمای متفکر و دهها واژه نظیر اینها که عمدتا در اوج مبهم بودن، حامل بار ارزشی هم هستند (سینمای جشنوارهای معادل با سینمای ناپسند یا سینمای هنری معادل با سینمای پسند) ساخته و پرداخته رسانهها و اهل فن نبودهاند. ما حتی درباره عبارات روشنتری چون «سینمای دفاع مقدس» هم اکنون دیگر دارای اشتراک مصداقی نیستیم از بس که عدهای آن را به معنای «سینمای مقدس دفاع مقدس» تعبیر کردند و لاجرم باید نمونههای نامقدساش را به گونهای از فهرست خارج میکردند.
مدیریت فرهنگی و سینمای عامهپسند
حدود سی سال پیش، رهبر انقلاب ایران با یک جمله خیال فعالین عرصه سینما را آسوده کرد. جملهای که فقط برای همین یک هنر بیان شد: «ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم».
در واقع، این سخن یک بخش نفی دارد که همان فحشا (البته با گستردگی معنا) است و یک بخش ایجابی که قاعدتا میشود سینمای منهای فحشا. قاعده این بود که مدیران فرهنگی و خصوصا سینمایی که در همه این سالها همه چیز سینما از پول و بودجه و ابزار و کنترل و نظارت و نمایش و…را برعهده داشتهاند تکلیف بخش ایجابی این سخن را معلوم کنند. آیا چنین شده است؟ مثلا آیا امروز معلوم است که بالاخره سینمای سرگرمکننده ارزش است یا ضد ارزش، سینمایی که به این حرفه چون تمامی حرفههای دیگر از زاویه کسب درآمد نگاه کند ایرادی دارد یا ندارد؟ سینمایی که در آن مردم خسته از کار روزانه بخواهند با پای آن نشستن فقط تمدد اعصاب کنند و نه بیش از این، گناه مرتکب میشود یا نه؟ و هزاران سوال دیگر که بدین جهت مبهم است که آن بخش ایجابی، تعریف درستی نشده که هیچ، معدود گامهای برداشته شده هم به سرعت عقبگرد کردهاند.
آن وقت ما انتظار داریم در سینمایی که مدیر آن رسما تمایل تجاری داشتن را معادل ابتذال میگیرد، سرمایهگذار بخش خصوصی بیاید پول صرفه تولید و سالنسازی و تبلیغات و نمایش کند. وقتی تکلیف خود را با این ماجرا روشن نمیکنیم آن وقت نمیتوانیم تکلیف خود را با سیستم ارزیابی و ممیزی، با بده بستان درآمد هنرمندان سینما، با درآمدزایی هنرمندان سینما از پروژههای تبلیغاتی، با حضور فیلمها در نمایش بینالمللی، با حضور هنرمندان سینما در آثار خارج از مرز و نظایر اینها روشن کنیم. دچار سیکل بستهای میشویم که نتیجه آن ورشکستگی واقعی سینما، تعطیلی هر روزه سالنهای سینمایی و بیکاری خیل عظیمی از شاغلین این حرفه و از همه بدتر بیتوجهی مخاطب به آن است.
آیا تعداد تماشاگرانی که به دیدار پرفروشترین آثار سینمای ایران رفتهاند با تعداد کسانی که آخرین فیلم هالیوودی را با بدترین کیفیت ممکن از بساطی سر خیابان تهیه میکنند قابل مقایسه است.
مدیر فرهنگی ما چون هنوز نقش و وظیفه خود را در همان بعد نفی تعریف میکند پس از 30 سال مهمترین وظیفهاش این است که ذرهبینهای بزرگتر یا متفاوتی را برای کشف فحشا در سینما به کار بگیرد، یا ذرهبین بهدستهای کارآمدتری بیابد. چون اگر او چنین نکند، کمیسیون فرهنگی مجلس، کمسیون تخصصی شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای ائمه جمعه و جماعات، مسعودخان دهنمکی یا یکی از برادران جانشین او یا هر کس دیگری در عرصه فرهنگی که جایگاه ویژهای دارد و او هم فقط همان بعد نفی را در نظر دارد یقه این مدیر را خواهد گرفت.
اما کسی برای بعد ایجابی، مدیر ما را صدا نمیزند. چرا جای دور برویم. میدانید تا کنون چند بار سیستم مدیریت سینمایی کشور از رئوسای جمهور خواستهاند تا به بانکها فشار بیاورند که بدهی معوقه تهیهکنندگان ورشکسته (و همیشه در حال تولید) را ببخشند؟ یا در همه این سی سال شنیدهاید که مجلس در دورههای مختلف که خدا را شکر دست همه گروههای سیاسی کشور چرخیده است و حزب و گروهی نیست که مدتی در آن لنگر نیانداخته باشد یک بار مدیران سینمایی را صدا کرده باشد و پرسیده باشد که این بیتالمال مسلمین که هر ساله دست عده خاصی (که معمولا برای مدیران هر دوره هم افراد ارزشی محسوب میشدهاند) به عنوان وام و اعتبار فیلمسازی داده شده چرا به خزانه باز نگشته است؟ چرا فروش فلان فیلم درباره زندگی یکی از پیامبران، هزینه سردر سینماهای نمایشدهندهاش را هم در نیاورده؟ چرا بیش از 70 درصد آثار سالانه سینمای کشور در بازگرداندن اصل هزینه تولید خود ناتوانند؟ چرا دولت، صاحبان سالنهای سینمایی بخش خصوصی را بر خلاف قوانین و شرع اسلام به قبول تحمل ضرر (با اجبار آنها به نمایش فیلمهای غیرجذاب) مجبور میکند؟ چرا دولت به این افراد برخلاف همه قوانین، اجازه تغییر کاربری نمیدهد؟ چرا تماشاگران سینمای ایران روز به روز در حال کم شدن هستند؟ چرا جامعهای که در سی سال گذشته جمعیتش دو برابر، میزان نسبت جامعه شهری به روستاییاش سه برابر و دارای بالاترین نرخ جمعیت جوان جهان است و سالانه میلیاردها تومان صرف تولید فیلمهای بدون مخاطب میکند، در مجموع، یک سوم سالنهای سینماییاش را از دست داده است؟ و خیلی چراهای دیگر که عدم پیگیری و پرسش جدی از آنها به فقدان همان بعد ایجابی باز میگردد.
آیا زمانی که مجید مجیدی میگوید صدای پای ابتذال را در سینمای ایران میشنود از همانجایی میشنود که آقای شمقدری؟
وقتی نمیدانیم که چه میخواهیم پس از نبود آن هم پرسشی نمیکنیم اما تا دلتان بخواهد در این سالها در مجالس، در سخنرانیها و از تریبونهای مختلف، مدیران فرهنگی از همه گروهها و فرقهها و جناحها بابت این فیلم یا آن نما از فیلم (از باب مصادیق فحشا) هزاران هزار بار توبیخ و استیضاح شدهاند و لذا کارگاه ذرهبینسازی، تنها حرفه مولد و رو به رشد در ارتباط با موجودیت سینمای ایران بوده است.
از عجایب این قصه همین بس که مرحوم سیفالله داد که هم اکنون دوران وی بیش از همه به عنوان دوران آغاز ابتذال یا شکلگیری سینمای عامهپسند تقبیح میشود، از زاویه نقد روشها، وضعیتی مشابه سایر مدیران فرهنگی داشت حالا گیریم ذرهبینهای دوره وی اندکی نازکتر بودند. وی در اولین گام مدیریتی خود اعلام کرد که در هر فصل سینمایی به فیلمی که مخاطب بیشتری را به سالنهای سینمایی بکشاند جایزه داده میشود اما وقتی در همان فصل فیلمی از ایرج قادری (طوطیا) رتبه اول را آورد (که اتفاقا کارگردانش که در دهه 60 توسط مدیران سینمایی همفکر آقای داد از کار بیکار شده بود توسط تیم مدیران ارزشی دوران آقای ضرغامی به کار بازگشت و البته بعدا توسط دوستان خود آقای ضرغامی به دلیل تولید اثار عامهپسند=مبتذل مورد انتقاد قرار گرفت!) با «جرزنی» جایزه را به وی نداد چون آن را فاقد ارزشهای مورد پذیرش میدیدند. ببینید که در همین نگاه به ظاهر حرفهایتر به سینما که میخواهد یک کار ایجابی (جذب تماشاگر و رونق بخشیدن به چرخهای سینما به عنوان یک ارزش) انجام دهد حتی یک فصل هم سر حرفش نمیماند.
از همینجاست که تنها رفتار ایجابی مدیران فرهنگی به ساختن مفاهیم بیمعنا و آشفته خلاصه میشود. هر کس چیزی مبهم اما ایدهآل در ذهنش میآورد و یک لفظ روی آن میگذارد و حتی در دفترچه سیاستهای سالانه ارشاد به آن اشاره میکند و برای آثار مبتنی بر آن اساس حمایت و بودجه و جایزه در نظر میگیرد اما بعداً تصمیم به تبیین آن واژه کشدار و مبهم میگیرد. آقای بهشتی و تیمش میخواهند سینمای نوین و ملی ایران با تلفیقی از عرفان شرقی و ارزشهای انقلابی را با آزمون و خطا و در شرایط گلخانهای پرورش دهند، آقای ضرغامی و تیمش در جستجوی سینمای ارزشی و سینمای دینی هستند، مرحوم داد جشنواره سینمای مصلحانه (چون احتمالا نام آن دوران، اصلاحات بود) ترتیب میدهد در حالیکه اعضا هیات داوران قرار است در داخل جشنوارهای که در حال داوری آثار آن هستند، ملاکهای سینمای مصلحانه را تبیین کنند! دوست عزیزم آقای رضاداد در فارابی دوران آقای احمدینژاد، بازی سینمای معناگرا را راه میاندازد و بعد برایش دفتر و دستک و پژوهش و ترجمه تدارک میبیند. سینمایی که از آثار ترسناک و علمی-خیالی و فانتزی و هر آنچه غیر واقعی یا غیر مشاهدهای است به عنوان آثار معناگرا نمونهگیری میکند.
هر کدام از این بزرگواران هم با پایان دوران مدیریتشان این واژگان مندرآوردی را همراه خود بردند در حالی که سوالات اصلی همچنان بیپاسخ بود، همانها که در بالا به آنها اشاره رفت؛ سوالات درباره رابطه بین سینما، اقتصاد و مخاطب. آیا شما پاسخ آنها را در هیچ دورهای از زبان و عمل این دوستان یافتهاید؟
فیلم یا سینمای عامهپسند
در بحثی که سالها پیش با جمعی از دوستان درباره فیلمفارسی (که اتفاقا دیدم آقای شمقدری هم خیلی در بکارگیری این واژه حساسیت دارد) داشتیم، عزیزی به نکته ظریفی اشاره میکرد.
او میگفت (البته نقل به مضمون) به جای اینکه بیاییم حضور فلان بازیگر، یا تکرار فلان الگوی داستانی یا بهمان عنصر تکرارشونده بصری و مسائلی از این دست را شاخصههایی برای فیلمفارسی بگیریم به ساخت و ساختار فیلم نگاه کنیم. ممکن است کلاهشاپویی و فرهنگ لمپنی در فیلمی حضور داشته باشد اما به دلیل کیفیت و نحوه کاربرد این عناصر، با فیلمفارسی روبرو نباشیم. برعکس ممکن است هیچیک از عناصر مرسوم این سینما در فیلمی حضور نداشته باشد اما کاربرد عناصر جدید و ساختار قصه، همان کارکردها و مشخصات فیلمفارسی را داشته باشند.
من البته با این نکته مخالفتی نداشتم و در تحلیل انفرادی فیلمها آن را قابل بحث میدانستم (هر چند که چسبیدن به یک لفظ و اصرار بر تفسیر همه آثار سینمایی دورانهای مختلف بر این اساس، لزوماً نقش تبیینگری مناسبی نمیتواند داشته باشد) اما چون از آغاز هم مخالف ماهیت فیلمفارسی نبودم و اصل دعوای پدید آمده بر سر آنرا یکی از نکات انحرافی در مسیر سینمای ایران میدانم معتقدم که به جای فیلمها باید به سیستم فیلمسازی یا آنچه در یک کلام سینما خوانده میشود («سینمای ایران» در برابر «فیلمهای ایرانی») نگاه کرد.
اینکه ما چه مقدار فیلم خوب یا بد، ضعیف یا قوی، مبتذل یا غیرمبتذل، تولید میکنیم آن قدر مهم نیست که چقدر سازمان سینمایی کشور به قاعده و درست عمل میکند. حتی اگر به فرموده جناب آقای شمقدری 300 فیلم خوب هم تولید کنیم به نظر من به هدف بلندپروازانهای که ایشان اعلام کردهاند یعنی ایجاد «تاثیری شگرف در حوزه فرهنگ و هنر» دست پیدا نخواهیم کرد. البته در فقدان سازمان منسجم و جامعالاطراف سینمایی اساسا تولید این میزان فیلم خوب هم ممکن نیست.
منظور از سازمان سینمایی یا سینمای ایران چیست؟ منظور ساختار یا سازماندهیای است که نقش همه عوامل آن یعنی تولیدکننده و عوامل تولید، پخشکننده و عوامل و امکانات توزیع، و مخاطب در آن با هم در یک هماهنگی کامل مشخص شده و همه در این رابطه مثبت و تعاملی، فعال باشند. چنین ساختاری در سینمای امروز ما کاملا مخدوش است و لذا این سینما محکوم به شکست و اضمحلال است کما اینکه اگر همین فردا سر کیسه بیتالمال را سهقفله کنند فاتحهاش خوانده است. و شما ببینید که چقدر بنیانگذاری چنین ساختاری در برنامههای مدیریت سینمایی مغفول بوده و هست.
آقای علی اکبری که از تهیهکنندگان ارزشی و در عین حال کاربلد سینما و دوست سیستم مدیریتی فعلی است در ماجرای تولید آن 300 فیلم فرضی، ادعا میکند که با تقسیم بودجه فرهنگی استانها برای فیلمسازی (گویا قرار است تمام این چند صد میلیارد فقط صرف تولید فیلم شود و مثلا برگزاری هزار و یک جور کار فرهنگی ارزشی چون تشکیل کلاسهای قرآن و اردوهای مناطق جنگی و نظایر اینها به این بودجه نیاز ندارد) همه چیز حل میشود. حالا گیریم که استاندار خراسان رضوی حاضر باشد بودجه استان را صرف این مطرببازیها بکند! سوال اینجاست که نمایش اینها در کجاست؟ سیستم تبلیغاتی مناسب کو؟ مخاطب در کجای این برنامهریزی و بریز و بپاش قرار دارد؟ میبینید که عوامل این سینما از مدیر و تهیهکننده همه چیز این سیستم سینمایی را در تولید تعداد بیشتری فیلم خلاصه کردهاند. این تفکر بخش قالب عوامل اصلی سینمای ایران است.
کارگردان گرامی فیلم «ملک سلیمان» که چند میلیارد تومان بودجه کشور را صرف هنرنمایی سینماگران آسیای شرقی کرده، از متولیان امور درخواست میکند که زمینه تولید قسمتهای دوم و سوم این فیلم هم فراهم شود تا ایشان به همه آنچه در نظر داشته برسد. کسی هم نباید از او بپرسد که این فیلم قرار است چقدر فروش کند تا بتوان گفت شما در کارت موفق بودهای؟ چون فروش فیلم و میزان جلب مخاطب اهمیتی در این سیستم سینمایی ندارد.
آن دیگری در فکر تولید اولین فیلم سهبعدی دیجیتال در ایران است که فقط 4 سالن سینمایی موجود میتوانند آن را نمایش دهند. مدیر سینمایی کشور هم که قرار است با تولید 300 فیلم انقلاب کند. نتیجه اینکه بخش عمدهای از این فیلمها به پردههای «مقدس» سینماهایی که هر روز در حال تعطیل شدن هستند نمیرسند و بسیاری از آنها هم که میرسند، از موهبت برخورداری از مخاطب فراگیر بیبهره میمانند. در این دور ابتر، دولت بیتالمال را صرف تولید فیلمهایی میکند و همزمان دوستان ذرهبین بهدست حقوقبگیر دولت، در جاهای دیگری در حال گزارشنویسی علیه آنها هستند و البته خیلی از این آثار که با ضرب و زور مدیران اکران میشوند و یا نمیشوند میرود کنار دست بقیه آن 70-80 درصد آثار فاقد مخاطب.
اینجاست که میگویم در فقدان یک سازمان سینمایی همهجانبهنگر و تبیینکننده ایجابی، خیلی مهم نیست که ما چقدر تولیدات مبتذل داریم و چقدر فاخر. سیستم فیلمسازی قبل از انقلاب که هیچکس منکر خطاهای آن و آن بعد منفی قوی (فحشا) در آن نمیشود در مقایسه با سینمای امروز ما یک جنبه مثبت داشت و آن وجود یک سازماندهی حداقل نیمبند سینمایی که هر چند در دهه پنجاه رو به افول گذاشته بود، زمینههایی را فراهم آورده بود که هنوز بعد از سی سال مهمترین امکانات و تجهیزات و حتی ساختار این سینما را تشکیل میدهند.
اما پس از آن به رقم آنکه توجه به سینما صدها برابر شده اما آن سازماندهی شکل نگرفته است. از همین نگاه غیر سیستماتیک است که میلیاردها دلار بودجه دولتی خرج شده در این سالها نه تنها به سالن سینما و رابطه سالم میان مخاطب و سینماگر ختم نشده بلکه از قبل آن، حتی یک سیستم تولیدی خوداتکا هم پدید نیامده که فردا روز و به وقت کنارهگیری قیم محترم بتواند روی پای خود بیاستد و همه تشکیلات سینمایی تهیهکنندگان این سینما از هر گروه و دسته را که جمع کنی میشود پشت ماشینهای آنها که البته روز به روز گرانقیمتتر میشوند جا داد و خلاص. اگر فردا روز هم چرخ سینمای ایران نچرخد، این دوستان میروند ساختمانسازی میکنند و خلاص.
در فاصلهای که آقای شمقدری در حال انقلاب سینمایی است و عوامل سینمایی در فکر دوختن کلاهی از این نمد، ساکنان ایران زمین که در زمانهایی مردم با فهم و شعور و آگاه و در مواقعی دیگر، «عامه» خوانده میشوند و اتفاقا فک و فامیل و دوست و آشنا و اعضا خانواده همه آن ذرهبین بهدستها و مدیران و دستاندرکاران سینما هم به وفور در میانشان حضور دارند، در به در، سر اولین چهارراه دست به دامن احمد آقا فیلمی میشوند تا نسخه با کیفیت «شاهزاده ایرانی» را که در آن یک بازیگر آمریکایی در نقش شاهزاده «دستان» در اندیشه مبارزه با عموی ناتنی ظالم و خبیث خود، «نظام» است به دست آورند تا شب جمعه، تخمهای بشکنند، فیلمی ببینند، حالی ببرند و خلاص.
تکملهی امروز: خوشبختانه در این سالها با تاسیس و گشایش مجتمعهای سینمایی بخشی از نظام پخش و عرضه سامان بهتری گفته اما کماکان نیاز امروز سینمای کشور یک سازماندهی منسجم و همهجانبه است که بزرگترین هدفش خروج برنامهریزیشده و تدریجی همهی عوامل دولتی و شبهدولتی از ساختار اصلی سینما و پرورش بخش خصوصی واقعی باشد.