مالکوم گلدویل در کتاب خواندنی خود با عنوان «داود و جالوت: دستکمگرفتهشدهها، نامتجانسها، و هنر نبرد با غولها» به موقعیتها و افرادی اشاره میکند که به نظر میرسد ضعفها و ناتوانیهایی که در بسیاری از آنها هم تقصیری متوجه آن افراد نیست، سبب شود محدودیتهای جهان پیرامونشان آنها را از پای درآورد اما این افراد با تغییر استراتژی و روش خود توانستهاند از آن محدودیتها با موفقیت گذر کنند و حتی به چهرههایی به مراتب موفقتر از افرادی فاقد آن ضعفها تبدیل شوند.
دیوید بویس، وکیل ناتوان در خواندن مدارک
یکی از این داستانها درباره دیوید بویس David Boies یکی از مشهورترین وکلای قضایی حال حاضر در امریکاست. بویس به بیماری dyslexia مبتلاست یعنی بیماری که به دلیل نازک بودن بخش خاصی از قشای خاکستری مغز، مهارتهایی چون خواندن، هجی کردن لغات و حتی شناسایی کلماتی- در زمان شنیدن- با حروف دارای آوای نزدیک به هم، بسیار دشوار است. کودکانی که به این بیماری مبتلا هستند معمولا به دلیل فاصلهای که بین آغاز و شناسایی بیماری پدید میآید به عقبماندگی تحصیلی، فشار روحی از سوی خانواده و معلمان و تمسخر از سوی همکلاسیها دچار میشوند و ادامه تحصیل بهویژه در دانشگاه برای آنها بسیار دشوار است.
دیوید بویس کسی است که ضعفهایش را با تمرکز بر تقویت مهارتهایی که برای عموم مردم میتواند یک ضعف محسوب شود، جبران کرده است.
اینکه کسی با این بیماری بتواند وکیلی بلندمرتبه شود که به نظر میرسد همهی کارش با خواندن در ارتباط باشد امری غیرممکن به نظر میرسد اما بویس با تکیه بر مهارتهایی چون تصویرخوانی، حافظه بسیار خوب و توان بالا در دستهبندی کردن مطالب در ذهن و از همه مهمتر، مهارت بالا در «گوش سپردن» به دیگران و تحلیل اینکه در زمان پاسخگویی در دادگاه، در کجاها به تناقضگویی یا پنهانکاری مشغولند در کارش بسیار موفق بوده است. همچنین ضعف او در مطالعه مطالب طولانی و سنگین به وی این توان را داده که قادر باشد هسته و مغز هر بحث را شناسایی و با سادهسازی برای قاضی و هیات منصفه که آنها هم لزوما در پروندههای فنی افراد متخصص و دارای درک بالایی نبودند، در مقایسه با وکلای رقیب، ارتباط خیلی بهتری برقرار کند که همین به پیروزی تیم همکار او در پروندههای جنجالی و بزرگی از جمله علیه مایکروسافت منجر باشد. دیوید بویس نمونه بارز کسی است که ضعفهایش را با تمرکز بر تقویت مهارتهایی که برای عموم مردم میتواند یک ضعف محسوب شود، جبران کرده است.
[درباره دیوید بویس در این صفحه از ویکیپدیا بیشتر بخوانید.]
بزکشهای رسول خادم در برابر غولها
اگر بخواهیم نمونه همین داستان را در مورد یک قهرمان ایرانی بیان کنیم قصه حضور رسول خادم در مسابقات جهانی کشتی تهران در سال 1998 در وزن 130 کیلوگرم مثال خوبی است؛ خادم بعد از یک دوره طولانی آسیبدیدگی زانو و درحالیکه عملا کشتی حرفهای را ترک کرده بود با درخواست مسئولان فدراسیون مجددا به روی تشک بازگشت. وی که حداکثر 105 کیلو وزن داشت به دلیل سبک بودن در برابر غولهای آن وزن که گاه تا 30 کیلو سنگینتر از وی بودند، عملا شانس زیادی نداشت اما از فن خاصی استفاده کرد که وی را تا فینال مسابقه و نهایتا مدال نقره پیش برد؛ چون خادم سبکتر از همه رقبا و به همین دلیل ریزتر و چابکتر از آنها بود با حمله به پاشنهی پای حریفان و خاک کردن آنها امتیاز میگرفت. در واقع سبکی و تحرکش و اینکه آسانتر میتوانست به پاهای حریفان بلندقامتترش برسد در اینجا به نفعش تمام شد. او در این داستان بیش از هر کس دیگری شبیه داود و جدالش با غولها شده بود.
مهاجر ایرانی و چالش نادرست غلبه بر ضعفها
در این دو مثال وجه مشترک چیست؟ فردی که از زاویه نگاه عمومی دارای ضعفهای عمیق و حتی جبرانناپذیری به نظر میرسیده با استفاده از یک توانایی دیگر که برای بقیه ضعف محسوب میشده بر مشکلات فائق آمده و عملا پیروز شده است. یکی از دلایل اینکه بسیاری از مهاجران بهویژه در سالهای اول چندان موفق نیستند همین «تمرکز زیاد بر جبران نقاط ضعف خود» است؛ مواردی مثل مهارتهای زبانی یا فقدان آگاهیهای محیطی و فرهنگی. این تمرکز بر ضعفها گاهی حتی انگیزهای هم برای جبران و بهبود در فرد ایجاد نمیکند و تنها به یک مانع ذهنی برای تلاش بیشتر تبدیل شده و فقط جلوی پیشرفت را میگیرد. بر این اساس مهاجر با وسواس نسبت به ضعفها و نقضانها و باور به اینکه 1- بدون جبران این ضعفها در حدی که همپای دیگران باشد و تفاوتی با آنها نداشته باشد نمیتواند موفق باشد و 2- توان این را ندارد که به آن سطح از رشد و کمال برسد، در نتیجه درهای موفقیت را به روی خود بسته میپندارد.
قصههای بالا و صدها قصهای که میتوان از همین جامعه مهاجران نمونه آورد به خوبی بطلان این اندیشه و روش پیامد آن را روشن میکند. مهاجر باید باور کند که جبران برخی کاستیها اصولا امکانپذیر نیست و یا اگر هم چنین باشد هزینههایی که باید صرف آن شود غیرمنطقی و ویرانگر است پس به جای اینکه اجازه دهد این کمبودها عامل کندی و عدم پیشرفت وی شوند باید بر روی آنچه که میتواند سبب رشد و پیشرفت وی باشد متمرکز شود.
چه باید کرد؟
اول، خودشناسی همیشه اولین گام است. باید فهرستی از همه مهارتهای داشته و سطح آمادگی در آنها و همچنین فهرستی از همه مهارتهای لازم (بسته به رشته شغلی) و حداقل سطح لازم آمادگی در آنها تهیه کرد و نسبت بین فهرست اول و دوم را دریافت. به خاطر داشته باشیم که اگر در مهارتی، سطح آمادگیهای ما از حداقلهای مورد نظر کمتر است (مثلا اگر یک رشته شغلی بسته به ماهیت فعالیتهای در آن، به سطح گویش 6 و نیم آیلتس به عنوان حداقل ضروری نیازمند است) چارهای جز رساندن سطح مهارت خود به آن مرتبه وجود ندارد و سخنان بالا به معنای نفی مطلق تلاش برای پیشرفت در موارد نقص و ضعف نیست.
یکی از دلایلی که بسیاری از مهاجران چندان موفق نیستند همین «تمرکز زیاد بر جبران نقاط ضعف خود» است
دوم، باید نگاه خود را از شغل job به حرفه یا حوزه شغلی career ارتقا دهیم و به جای دیدن امروز، آیندهای بین 5 تا 10 سال آینده را رصد کنیم. (چگونه؟ پیشتر گفتهایم و باز هم در این باره خواهیم گفت!) این به شما در دو نکتهی مهم یاری میرساند:
اول اینکه وضعیت «حداقل مورد نیاز» در مهارتهایی را که شما در آنها ضعف دارید در یک بازهی زمانی وسیعتر مشخص میشوند. مثلا در همان مثال مهارتهای زبانی، درخواهید یافت که آیا برای به دست آوردن فرصتهای شغلی بهتر، همان سطح 6 و نیم کفایت میکند یا در سطوح بالاتر شغلی مثلا به سطح مهارتی 7 آیلتس نیاز است.
دوم، به شما اشاراتی میدهد مبنی بر اینکه در کدام مهارتهای این رشته که سطح آمادگیهای بالاتری دارید میتوانید با تمرکز و تلاش، فاصله خود را از دیگران بیشتر کنید و از چشم مدیران ارشد یا کارفرمایان، به یک مزیت تبدیل شوید.
سوم، سعی کنید تمرکز خود را بر روی آن نقاط قوتی متمرکز کنید که هم از بالاترین آمادگیها در آنها برخوردارید و هم از سوی بازار کار، بالاترین سطح نیازها در دوره 5-10 سال آینده برآورد میشوند. اگر شانس بیاورید و این دو با هم منطبق باشند (مثلا در بازار کار نیاز به مهارتهای تکنیکی و مرتبط با فضاهای مجازی رو به جلو باشد و شما هم در همین زمینهها دارای آگاهی و تجربه باشید) کار شما آسانتر است. اگر نه، اولویت با نیازهای بازار کار است اما توجه داشته باشید که تمرکز شما باید بر روی آن دسته از مهارتهایی باشد که به هر حال در آنها تجربه و دانش دارید و نه اینکه بخواهید از اول شروع کنید (اگر غیر از این باشد یعنی نیازمند کسب مهارتهای جدید زیادی باشید در این صورت وارد مباحث دیگری با عناوینی چون تغییر زمینه یا حوزه شغلی یا شیفت در حوزه شغلی career change or career transition میشویم که الان موضوع صحبت ما نیست.) در همان مثالهای بالا بویس از مهارتهایی که از کودکی فراگرفته بود مثل به خاطر سپردن مطالب یا گوش سپردن دقیق به مخاطب استفاده کرد و با ارتقا آن مهارتها – دستهبندی کردن ذهنی مطالب به خاطر سپرده شده و یا تحلیل منطقی احساسات افراد در زمان گوش دادن به آنها- توانست به سطحی برسد که مورد رشک همکاران سالمش شد. رسول خادم هم همیشه در فن بزکش مهارت داشت اما در اینجا آن را به استراتژی اصلی در حمله به رقبای پرهیبت خود کرد.
سعی کنید در فعالیتهای تیمی در محیطهای کاری، مهارتهای ویژهی خود را به رخ همکاران کاناداییاتان بکشید.
چهارم، حوزهها و دانشهای میانرشتهای همیشه میتوانند محفل خوبی برای پیشیگیری از رقبا باشند؛ به شرط اینکه با دقت انتخاب شوند. اولویت در اینها نیاز بازار کار، کوتاه و کمهزینه بودن طول دوره و توانایی و علاقهمندی اولیه شماست. یک مهندس مهاجر که سابقه فعالیت در تاسیسات یا سازه دارد اگر حتی پیش از ورود به کانادا و با آگاهی از ترندهای بازار به سراغ دروس تکمیلی و میانرشتهای در حوزههای مربوط به کاهش انرژی، یا افزایش ایمنی یا سازههای هوشمند یا اتوماسیون در ساختمانها برود میتواند مزیتهای خود را بر دیگران به رخ بکشد.
پنجم، چه شما به صورت مطالعه شخصی self-study بر روی بهبود مهارتی کار میکنید و چه از طریق تحصیل در دورههای مجازی یا از راه دور یا آنلاین و یا …پس از آن باید دنبال راههایی باشید که «این آموختهها را به فضای کاری خود وارد کنید» و در عین مسلط شدن بر مهارتهای مرتبط، به دیگران این تفاوتها را نشان بدهید. مخصوصا در محیطهای کار کانادایی که فعالیتها اغلب به صورت تیمی انجام میشوند، هر چقدر بتوانید خود را بازیگر موفقی در کار تیمی و پر کردن خلاهای مهارتی تیم نشان دهید، دیگران نقاط ضعف اولیه را که شما را آزار میداد کمتر خواهند دید و چهره حرفهای جدید شما بیشتر نمایان خواهد شد؛
ششم، مشاهده مداوم نیازمندیهای شغلی job postings، گپ و گفت با مدیران بالاتر که وظیفه استخدام را بر عهده دارند و شرکت در سمینارهای تخصصی (نه لزوما دانشگاهی) و یا مطالعه گزارشها و ترندهای بازار کار میتواند در شناسایی مهارتهایی که بازار کار در رشته شغلی شما به آنها نیاز بیشتری دارد و افراد شاغل فعلی به صورت کامل نتوانستهاند آنها را پر کنند یاریگر شما باشند؛
هفتم، نه کار روی نقاط ضعف و نه تمرکز بر روی قوتها یک فعالیت یک بار برای همیشه نیست؛ این جادهای است که باید همیشه در آن به سیر و سفر ادامه داد!
چرا برای مهاجران بهتر است زندگی در تورنتو، ونکوور و سایر شهرهای بزرگ را رها کنند؟
چرا احتمالا زندگی در تورنتو و ونکوور و مونترال بهترین گزینه نیست؟ مزایا و معایب زندگی در شهرهای کوچک تا متوسط در کانادا چیست؟
خرید اتوموبیل: لیز یا فایننس یا دست دوم؟
لیز (لیس) یا فایننس (فاینانس) یا دست دوم، کدام برای تهیه خودروی شخصی بهتر است؟ این پرسشی است که تقریباً تمام مهاجران تازهوارد روزی از خود میپرسند. گاهی در همان چند هفته آغازین و گاهی چند سال بعد. اما به هر حال عمدتاً زمانی میرسد که این پرسش برای آنها مطرح شود و بارها هم…
برنامهی حمایتهای مالی دولت کانادا برای افراد بیکار شده به دلیل COVID-19
دولت کانادا برنامه جامعی با عنوان CERB برای حمایت از شاغلانی که به دلیل COVID-19 بیکار شدهاند تدارک دیده که از ششم ایپریل 2020 فعال شده است.
بازنشستگی در کانادا – قسمت اول
بازنشستگی در کانادا چه وضعیتی دارد؟ آیا دولت کانادا برنامههای ویژهای برای یک زندگی آبرومندانه و آرام برای کهنسالان و بازنشستگان اجرا میکند.