یکی از آن چیزهایی که آدم در مهاجرت گم میکند همنشینیها و گپهای طولانی بر سر موضوعات مورد علاقه با دوستان است. من دوستان نزدیکی در اینجا (ریچموندهیل-تورنتو) دارم که در باره خیلی چیزها با آنها اختلاط میکنم از جمله سینما. اما اینها جای بحثهای دوستانه با عزیزانی چون امیر پوریا، حسین معززینیا، کامبیز کاهه، مازیار اسلامی و خیلیهای دیگر را نمیگیرد. همه اینها یک طرف، حسن حسینی یک طرف که طولانیترین بحثها و گفتگوهای سینماییام از حدود 20 سال پیش با او بوده است. دلم واقعا برای آن گفتگوها درباره طیف گستردهای از موضوعات تنگ شده است.
حسن یکی از پرمطالعهترین افرادیست که در زندگی دیدهام و انواع محدودیتهای دسترسی به منابع اطلاعاتی در ایران هیچگاه برای او بهانهای برای عدم تلاش بیشتر برای کسب آگاهی نشده است. علاقهمندیهای مشترک ما به ژانرهایی چون وحشت یا گفتگوی طولانی در مورد فیلمفارسیها یا طنز یا هزار بحث ریز و درشت دیگر آنهم در دورانی که عمده فضای محافل سینمایی در دهه 60 و 70 غرق در مباحث روشنفکرانه و عمیق بود و فخرفروشی درباره مشاهداتی که به عینه میدیدی بیشتر برای کلاس است تا علاقه و آگاهی، فرصتی برای من بود تا در لابلای حجم عمدهای از مشاغل اجرایی کشنده در امور فرهنگی، ساعاتی را در کنار یک دوست واقعی، بدور از ابتذالی که به نامهای پرمشتری ترویج میشد بگذرانم.
پیشتر هر نوبت که ایران میرفتم سعی میکردم سری هم به او بزنم اما در یکی-دو سفر اخیر به دلیل محدودیت زمانی فرصتی دست نداد.
این هفته دو اتفاق پشت سرهم سبب شد تا او را دوباره در همین نزدیکی احساس کنم. اول مطالعه مصاحبه او در شماره نوروزی 24 که به عادت همیشه پر بود از ظرایف! و دومی مشاهده کتاب «ساخت ایتالیا» در مجموعه کتابهای فارسی شعبه مرکزی کتابخانه ریچموندهیل که نمیدانم حسن انتخاب چه کسی بوده اما هر که این کار را کرده دستش درد نکند. با اینها هفتهای را با یک دوست عزیز داشتم و سال جدیدی را با یاد همه دوستان آغاز میکنم.