گذر ابرهای تیره بر سیلس ماریا
گذر ابرهای تیره بر سیلس ماریا

گذر ابرهای تیره بر سیلس ماریا

روز سه‌شنبه 28 جولای 2015 فیلم تحسین‌شده‌ی ابرهای سیلس ماریا در شبکه نمایش خانگی در کانادا توزیع شد. در اینجا یادداشت فیلم را که پیشتر در نشریه سینمایی 24 منتشر شده است بازنشر می‌دهم.

ابرهای سیلس ماریا (سه از 5)

Clouds of Sils Maria

این درآمیختگی هوشمندانه میان مضامینی چون آمیختگی روایت و واقعیت در هنرهای نمایشی، غلبه فضا و جغرافیا بر آدمیان، شکل‌گیری رابطه هم‌جنس‌خواهانه و جهان‌گیری ابتذال روابط هالیوودی بر همه ابعاد هنری بشر حتی در اشکال روشنفکرانه‌اش در اجرا نتوانسته هم‌پای ایده‌های بکرش پیش بیاید.

ماریا یک ستاره سرشناس بین‌المللی است که در اوج بحران روحی و تلاشی زندگی خانوادگی قرار دارد. در سفری که به همراه ولنتاین، دستیار و مدیر برنامه‌هایش به سوییس دارد تا در مراسم تقدیر از استاد و کارگردان سابق آثارش شرکت کند خبر مرگ وی را درمی‌یابد. مدیران آخرین پروژه استاد از ماریا می‌خواهند در بازسازی اثر مشهوری که سبب شهرت ماریا شده بوده، درباره رابطه میان دو زن، یکی جوان و دیگری میان‌سال، در نقشی که هنرپیشه مقابل وی در آن سال‌ها بازی کرده بوده ایفای نقش کند. ماریا با بی‌میلی تمام و از سر اجبار می‌پذیرد اما وقایع بعدی او را به شناختی جدید از خود، دستیار جوان و تغییرات جهان هنری می‌رساند.

فیلم را می‌توان آشکارا یک درام روان‌شناختی دانست اما نه از آن نوعی که معمولا به آن عادت داریم و بیشتر در ژانر تریلر می‌بینیم. البته اینجا هم رمز و رازهای متعدد و تعلیق‌هایی در کار است از جستجوی دلایل مرگ/خودکشی کارگردان شهیر تا تاثیر گذر مارگونه ابرهای توهم‌آور در دره‌هایی که اسم نمایشنامه/فیلمنامه مطرح در داستان از آن برگرفته شده است.  حتی نوع پیشرفت رابطه‌ی پیچیده و چند بعدی بین دو شخصیت اصلی، ماریا و ولنتاین، و این‌که ماریا اصرار دارد هیچ‌گاه در زندگی هم‌جنس‌گرا نبوده بر این رمز و رموز افزوده اما کماکان منجر به تغییر ژانر فیلم و درغلطیدن آن به‌ورطه آثار کم‌مایه‌ی سرگرم‌کننده نشده است.

[pullquote]ژولیت بینوش در نقش ستاره سرشناسی که حالا رو به افول گذاشته حیاتی به‌شدت واقع‌گرایانه به شخصیت ماریا داده تا آنجا که انگار دارد یک فیلم زندگی‌نامه‌ای بازی می‌کند[/pullquote]

در واقع فیلم درامی متکی بر آموزه‌های خودشناسی است. می‌بینیم که ژولیت بینوش در نقش ستاره سرشناسی که حالا رو به افول گذاشته حیاتی به‌شدت واقع‌گرایانه به شخصیت ماریا داده تا آنجا که انگار دارد یک فیلم زندگی‌نامه‌ای بازی می‌کند – این به‌ویژه با اشارات فراوان داخل فیلم و توضیحات ماریا درباره کارنامه بازیگری‌اش تشدید می‌شود به گونه‌ای که تفکیک بینوش از ماریا را دشوار می‌سازد-؛ در سن و سالی که نقش مقابلش در فیلم 20 سال پیش داشته به مرور همان مسیر وی را – که شباهت‌های زیادی با شخصیت درون متن نمایشنامه داشته- طی می‌کند، همان سرخوردگی‌ها، همان بحران‌ها و حتی برخلاف تاکیداتی که در مورد تمایلات جنسی‌اش دارد، همان نوع احساسات عاطفی میان خودش و دستیارش را. همین رفت و آمدهای میان سه متن یعنی زمان حال، محتوای فیلمنامه/نمایشنامه –که ماریا و دستیارش در نیمه دوم فیلم در ارتفاعات مشرف به سیلس ماریا آن را تمرین می‌کنند، و سابقه فیلم گذشته که در آن جایگاه ماریا در قصه جابه‌جا شده، در عین ایجاد پیچیدگی و گاه سرگشتگی برای مخاطب عادی که نمی‌تواند این نقش‌ها و دوره‌ها را تفکیک کند، فرصت بکری برای پیشرفت داستان و یافتن پاسخ پرسش‌های قدیمی‌تری از این نوع که چرا بازیگر قبلی دچار بحران بوده؟ آیا مرگ او در حادثه رانندگی اتفاقی بوده یا یک خودکشی عمدی؟ و چرا کارگردان شهیر دست به خودکشی زده است؟ و پرسش‌هایی از این دست که سرنوشت ماریا، عدم شناخت او از نسل جدید (نگاه کنید به چالش‌های مداوم وی با دستیارش به‌ویژه در مورد سینمای جدید و قهرمانان کامیک) و بلاهایی که ستاره جوان و لاابالی فیلم بر سرش می‌آورد می‌تواند تا حدودی بر آنها نور آگاهی بیفکند و تنها این حسرت برای مخاطب باقی می‌ماند که ای کاش بینوش می‌توانست در نمایش لحظات حساس و پرآشوب قصه به زبان انگلیسی، همچون سایر لحظات به جای بازی، زندگی کند.

مشاهده صفحه فیلم در وبسایت IMDB

مشاهده صفحه فیلم در wikipedia

مطالب خواندنی دیگر

پیمایش به بالا