مشاهده روزانه یا مطالعه در باره مهاجران تازهوارد سبب شد در یک سری مطلب خطاهای مرسوم این گروه از افراد را که بعضا در نوشتههای دیگران و خودم منعکس شده مرور کنم تا شاید دوستان تازهوارد با اجتناب از آنها بتوانند مهاجرت موفقتری را تجربه کنند.
خطای اول: عدم آمادگی پیشینی
پیشتر به کرات در مورد اهمیت آمادگی برای مهاجرت گفتهایم و اغراق نیست اگر بیان شود بیش از 90 درصد مهاجرتهای شکست خورده یا کندی در پیشرفت مناسب، به این عامل بازمیگردد. آمادگی هم فقط آمادگی زبانی و مهارتی (شغلی) نیست. آمادگیهای روحی، ذهنی، فیزیکی و خانوادگی باید توامان و به صورت متوازن فراهم شوند تا به یک مهاجرت موفق نتیجه بدهند. آنها که مهاجرت را تنها در گرفتن ویزا خلاصه میکنند خطایی مرتکب میشوند که مادر بسیاری از خطاهای بعدی است.
خطای دوم: ناهماهنگی میان زوجها
یکی از مهمترین آمادگیها، آمادگی خانوادگی است به این معنا که تمام اعضا خانواده برای انجام مهاجرت به صورت ذهنی، روحی و مهارتی (بهویژه مهارتهای زبانی) آماده شده باشند. یکی از موانع بزرگ پیشرفت مهاجران، فقدان آمادگی در همسر متقاضی اصلی است. وقتی متقاضی اصلی خانم باشد و شوهرش از آمادگی لازم برخوردار نباشد این عدم هماهنگی عموما نتایج منفی شدیدتری پدید میآورد و میتواند به بروز چالشهای جدی در زندگی مشترک و حتی جدایی منجر شود. به جای اینکه به امید باج دادن به همسران مخالف با مهاجرت باشید (باجهایی چون انتخاب محل زندگی با توجه به نظرات او حتی اگر از نظر هزینه منطقی نباشد، تامین سطحی از استانداردهای زندگی که برای یک تازهوارد بسیار بیدلیل و پرهزینه است، پذیرش مسئولیتها بیشتری در زندگی و فراتر از توان تا همسرتان را ساکت کنید، پذیرش نقش مترجم همزمان بودن برای او و…) سعی کنید از ابتدای تصمیم به مهاجرت با وی در مورد دلایل و اهمیت مهاجرت به توافق برسید و این پروسه را یا با هم ادامه دهید یا کلا کنار بگذارید. فرزندان بهویژه فرزندان نوجوان و جوان هم لازم است تا برای پروسه مهاجرت آماده شوند.
بزرگی یا کوچکی شهرها مهم نیستند؛ مهم این است که کجا برای پیشرفت شما بر اساس هدفی که در نظر دارید (کار یا تحصیل) مناسبتر است.
خطای سوم: اصرار بر اقامت در شهر یا مناطق نامناسب و فقدان تحرک
بسیاری از مهاجران قبل از اینکه از خود بپرسند کدام شهر یا کدام منطقه از یک شهر برای آنها بهتر است و چرا، به سراغ مکانهایی میروند که یا چندان مفید نیستند و یا حتی بدتر، برای تازهواردان مضر هستند. آنها معمولا دنبال جایی میگردند که آب و هوایش بهتر باشد، دوست و آشنا و یا حداقل ایرانیان بیشتری در اطرافشان زندگی کنند، با مشکل ضعف زبانی، کمتر درگیری داشته باشند، ارزانترین جای شهر باشند و… اینکه شما فامیل یا دوست نزدیکی در کانادا دارید که میتوانند قوت قلب و پشتیبان روزهای اول حضور باشند خیلی خوب است اما همانها نباید ناخواسته عامل ترمز شما برای پیشرفت شوند. به همین دلیل مثلا یک مهاجر تازهوارد با پیشینه مهندسی و تواناییهای زبانی متوسط به بالا ممکن است اگر مستقیما به کلگری برود خیلی بهتر باشد تا تورنتو ولو اینکه دوست و فامیل در تورنتو داشته باشد. حالا اگر در تورنتو هم اقامت کرد نباید بر خودش واجب بداند که باید تحت هر شرایطی در این شهر بماند و دنبال کار یا تحصیل باشد. تلاش برای یافتن کار باید گسترده باشد و همراه با چابکی لازم تا مثلا اگر کاری در ادمونتون یافت بلافاصله جاکن شود و به آنجا برود. برای من عجیب است که دوستانی دهها هزار کیلومتر از وطن خود دور افتادهاند اما گاهی در مورد چند صد کیلومتر اینور یا آنور جابجا شدن باید برایشان کلی استدلال کنی. اگر وضعیت مهارتهای شغلی و زبانی شما خوب است و شغلتان هم در مجموع در میان مشاغل مورد نیاز کانادا است حتی بهتر است که سریعا برای اجاره آپارتمان 12 ماهه اقدام نکنید و تلاش کنید با یافتن جایی مثلا برای 6 ماه، به خودتان فرصت دهید که کاریابی در استانهای دیگر را با نگرانی کمتری دنبال کنید.
از آن طرف دیگر و در نقطه مقابل شهرهای بزرگ، اینکه شما دوستی دارید که در یک شهر کوچک در انتاریو زندگی خوب و آرامی دارد به این معنا نیست که این شهر گزینه خوبی برای شما هم هست. آن فرد بعد از سالها کار و تجربه توانسته کاری در آن محیط بیابد اما آیا فضای کار و کسب و حمایتهای دولتی از مهاجران تازهوارد در آن شهر وجود دارد؟ بزرگی یا کوچکی شهرها مهم نیستند؛ مهم این است که کجا برای پیشرفت شما بر اساس هدفی که در نظر دارید (کار یا تحصیل) مناسبتر است.
خطای چهارم: بیصبری و گرفتن تصمیمات عجولانه
مهاجران معمولا افرادی فعال و پرتحرک در کشورهای خود هستند که به داشتن دغدغههای کاری و بیزینسی عادت کردهاند. ورود به شرایطی که برنامه زندگی خلوتی دارد، کسی به تلفن همراهشان زنگ نمیزند، روزها از پس هم میگذرد بدون اینکه دقیقا روشن باشد فردا چه خواهد شد ممکن است مسبب فشارهای روانی زیادی بر آنها باشد؛ ضمن اینکه این شرایط ممکن است همراه با ناملایمتهای همسر و فرزندان، نگرانی از بابت کاهش درامد ذخیره شده و نظایر اینها باشد. نتیجه چنین اتفاقی برای بسیاری از مهاجران عجله فراوان در «انجام دادن یک کاری!» و گرفتن تصمیمات نادرست یکی بعد از دیگری است. اگر به شما توصیه میکنیم که ترجیحا در یک سال اول بیزینسی در کانادا راهاندازی نکنید (مگر با رعایت شرایطی بسیار سخت و منضبط)، اگر تاکید میکنیم به سرعت در فکر خرید خانه نباشید، اگر میگوییم در کارتان برنامهریزی داشته باشید، اگر تاکید میکنیم که از بدو ورود سراغ مراکز ویژه راهنمایی تازهواردان بروید و سعی کنید همه اقدامات ضروری نظیر آشنایی با فرایند کاریابی، رزومهنویسی و نظایر اینها را با صبر و حوصله یاد بگیرید و به خروجی مناسب برسانید، اگر تاکید میکنیم که ولو اگر هیچ احتیاج مالی هم ندارید برای مشاغل برای بقا تقاضا دهید و سعی کنید حداقل یک شغل پارهوقت بیابید…از نتایج مهمش تخلیه مناسب انرژی، حفظ توازن ذهنی و جسمی، حفظ انگیزهها و نهایتا اجتناب از تصمیمات عجولانه، غیرمنطقی و هزینهساز است.
برای مهاجری که با هزار امید و آرزو و اندوخته محدود پا به سرزمین جدید گذاشته هیچچیز مخربتر از این نیست که با این اندوختههای محدودش قمارهای خطرناک کند و بسیاری از تصمیمات سریع و بدون بررسیهای عمیق حکم همین قمارها را دارند.
خطر پنجم: فقدان برنامهریزی برای گذر از دوران سخت اولیه
اکثر مهاجرانی که به کانادا میآیند در حوزههای مهندسی ویا مدیریت فعال بودهاند و لذا با «مدیریت پروژه» آشنایی عمیق یا اجمالی دارند. بهتر است این افراد وضعیت خود را هم نوعی پروژه نیازمند برنامهریزی و مدیریت ببینند. البته این پروژه، یعنی پروژه یک تا سهساله «استقرار موفق در کانادا» پروژهای است که پارامترهای ناشناخته یا خارج از کنترل آن زیاد است اما دشوارتر از بسیاری از پروژههایی که پیشتر با آن درگیر بودهاید نیست پس چرا با آن شبیه یکی از آن پروژهها برخورد نمیکنید؟ (البته نه از نوع پروژه آزادراه تهران-شمال!)
در این پروژه لازم است که قبل از همه اهداف و منابع، درست شناسایی شوند. گاهی خطاها از همین نکات بدیهی آغاز میشود. فرد میپندارد که هدفش ادامه تحصیل است در صورتی که نیست یا نباید باشد و…بعد هم باید یک زمانبندی مشخص و همچنین دورههایی که باید برنامه مورد بازبینی قرار بگیرد و متناسب با پیشرفت حاصل شده، تغییرات لازم اعمال شود مشخص گردد.
توجه داشته باشید که اگرچه بخش اصلی این برنامه، احتمالا کاریابی و جستجوی شغل است اما کاریابی همه آن نیست. باید به صورت متوازن به مسائل انسانی و عاطفی و تفریحات هم پرداخت و در نظر داشت که اعضا خانواده شما سرباز و یا نیروی تحت استخدام شما نیستند و خود اینکه چطور آنها را در این پروژه دشوار مشارکت بدهید اهمیت زیادی دارد. از طرف دیگر آنها رییس یا رقیب شما هم نباید بشوند چون احتمالا با تصمیماتشان مبنای برنامهریزی شما را برهم میزنند. بعدا و در خطاهای دیگر اشاره خواهم کرد که یکی از عوامل مهم عدم موفقیت مهاجران به همین فقدان برنامه روشن برای موفقیت و مهمتر از آن، بیتعریفی یا تعریف نادرست از موفقیت مورد انتظار در کانادا بازمیگردد.
در مطلب بعدی به سه خطای دیگر پرداخته میشود.
15 خطای عمده و ویرانگر مهاجران تازهوارد – قسمت دوم
در ادامه مطلب بررسی مهمترین خطاهایی که مهاجران تازهوارد مرتکب میشوند به سه مورد دیگر میپردازم. در قسمت اول به عدم آمادگی، اختلاف میان زوجها، انتخاب شهر غلط، تصمیمات عجولانه و فقدان برنامهریزی پرداختیم.
15 خطای عمده و ویرانگر مهاجران تازهوارد- قسمت پنجم/پایانی
در اینجا آخرین بخش از مجموعه مباحث با عنوان «15 خطای عمده تازهواردان» که بسیار مورد استقبال و توجه دوستان مخاطب قرار گرفته بود ارائه میشود. خطای چهاردهم: افراط و تفریط در ارتباط با کالاهای فرهنگی فارسی و جامعه ایرانی جامعه ایرانیان نظیر برخی جوامع قومی جوانتر در کانادا دو سر افراط و تفریط دارد…
۱۵ خطای عمده و ویرانگر مهاجران تازهوارد- قسمت چهارم
در ادامه سلسله مطالبی با موضوع مهمترین خطاهایی که تازهواردان مرتکب میشوند، قصدم این بود که در این نوبت مطلب را تمام کنم اما حجم زیاد دو خطای دوازده و سیزده سبب شد که پایان این مطلب به قسمت پنجم بکشد که در فاصله 2-3 روز آینده منتشر میشود. خطای دوازدهم: فقدان انضباط مالی و…
۱۵ خطای عمده و ویرانگر مهاجران تازهوارد- قسمت سوم
با تشکر از کامنتهای پرمحبت دوستان، در ادامه دو قسمت از سلسله مطالب بررسی مهمترین خطاها و اشتباهاتی که مهاجران تازهوارد مرتکب میشوند (قسمت اول و قسمت دوم) به سه مورد دیگر میپردازم. امید که این مطالب بکار دوستان بیاید. همچنان که پیشتر اشاره کردم برخی از این موارد در نوشتههای دیگر هم آمده اما…