بیشتر در این پست در مورد اینکه از میان پارامترهای گوناگونی چون میزان تسلط به زبان، هماهنگی مهارتهای تخصصی متقاضی با تخصص مربوطه در کانادا (میزان متخصص بودن افراد)، سابقه کار کانادایی، میزان نیاز بازار کار کانادا به این تخصص و ارتباطات شغلی (networking) کدامیک اهمیت بیشتری دارد به تفصیل نظرم را با تاکید بر اینکه نمیتوان برای همه مهاجران نسخه واحدی پیچید و همچنین اهمیت این پارامترها در طول زمان تغییر میکند گفتهام. توصیه میکنم اگر به این بحث علاقهمند هستید آن مطلب را ببینید اما الان نکته دیگری را میخواهم اضافه کنم.
در خلال مواجهه با مهاجران مختلف از طیفهای گوناگون به این نتیجه رسیدهام که همه این پارامترهای مهم به واسطه دو متغیر اولیه دستخوش تغییرات زیادی میشوند: آمادگیهای روحی و ذهنی و برنامهریزی – در راس آنها برنامهریزی شغلی که خود سرفصل مستقلی است و جداگانه به آن خواهم پرداخت.- اگر فرد آمادگی روحی لازم برای مقابله با دستاندازهای فراوان ماههای اول حضور در کانادا را نداشته باشد اهمیت همه آن پارامترها دستخوش تغییر میشود. کم ندیدهام افرادی با مهارتهای زبانی نسبتا بالا را که به دلیل ترس از اشتباه، فقدان حس اعتماد به نفس و یا توهم اینکه همین تواناییهای زبانی برای باز کردن هر نوع گره کفایت میکند عملا از افرادی با ضعفهای عمده در پارامترهای پیشتر اشاره شده جا ماندهاند.
همچنین کسانیکه هیچگونه برنامهریزی مشخصی برای فرآیند کاریابی یا ارتقاهای شغلی خود ندارند درگیر سیکلهای بازدارنده، فرسایشی و از بین برنده انگیزه میشوند به همین دلیل توصیه میکنم برای پروسه کاریابی در کانادا یک برنامهریزی سه تا شش ماه داشته باشید که جزییات آن و از جمله برنامههای شما در صورت عدم نتیجهگیری از هر مرحله روشن باشد. در این صورت مطمئن باشید که کارایی تواناییها و مهارتهای شما به مراتب بیشتر از حالتی خواهد شد که همه چیز را به سرنوشت و وقوع معجزه حواله دادهاید. نمونهای از چنین برنامهریزی را در پستهای بعدی و متناسب با وضعیت مهارتهای شغلی و زبانی مهاجر توضیح خواهم داد.