تله حفظ استانداردهای زندگی یا تله لایف استایل lifestyle trap تلهای نسبتا جدیدی است اما برای بخش قابل توجهی از مهاجران ایرانی تاثیرش در حال حاضر شاید از تلهی اول یعنی تله مشاغل بخور و نمیر بیشتر باشد. شخصا اولین بار از حدود سال 1389-90 خورشیدی با موارد قابل توجهی از کسانیکه دغدغهی این موضوع را داشتند روبرو شدم. این اعداد به خوبی در خاطرم مانده چون با موج جدیدی از مهاجران بعد از وقایع انتخابات سال 1388 در ایران روبرو شدیم. اما تاثیر این نوع مهاجرت تا به امروز ادامه یافته است.
حفظ استانداردهای زندگی یعنی چه؟
اگر شما دو دهه یا بیشتر قبل به کشوری مثل کانادا مهاجرت میکردید به ندرت با این دغدغه روبرو میشدید که کسی نگران حفظ استانداردهای زندگی خودش در ایران باشد. البته از همان سالهای حتی پیش از انقلاب و بعد در موج مهاجرتهای دهه اول بعد از انقلاب کم نبودند کسانیکه زندگی بسیار مرفهای را در کشور جدید آغاز میکردند اما عمدهی مهاجران چنین وضعیتی نداشتند.
مهاجران تازهوارد یا نیروهای ماهری بودند که یک زندگی طبقه متوسط در ایران را رها کرده بودند تا زندگی جدیدی را در حداقل امکانات آغاز کنند و بعد به تدریج در کشور جدید به رویاهای فروکوفتهی خود لباس واقعیت بپوشانند. یا پناهندگانی بودند که بعضا فقط توانسته بودند جان خود را همراه داشته باشند.
جامعهی دو دهه اول بعد از انقلاب ایران هم جامعهای نبود که تنوعهای زیادی در سبک زندگی را شاهد باشد. بسیاری از افراد طبقهی متوسط که ستون مهاجران به کانادا بودند در ایران حتی ماشین شخصی هم نداشتند و از سیستم حمل و نقل عمومی استفاده میکردند برای همین آغاز زندگی در کانادا حتی در حداقل شرایط یک زندگی معمولی در این کشور هم برای آنها فاصلهی قابل ملاحظهای با زندگی در ایران نداشت.
بسته بودن جامعه ایران و عدم مقایسهی شرایط زندگی در ایران با سایر نقاط جهان هم سبب شده بود که کشف جزییات زندگی جدید در کانادا جذاب باشد. تازهواردان هر روز تلاش جدیدی میکردند و نتیجهی این تلاش را میدیدند؛ پله پله رشد میکردند و از زندگی خود در یک جامعه آزاد و دموکراتیک لذت میبردند.
آنها عمدتا از زندگی در بیسمنت و یا آپارتمانهای کوچک اجارهای آغاز میکردند؛ حداقل حقوق را دریافت میکردند؛ تا مدتها از انواع امکانات عمومی و ارزانقیمت یا رایگان نظیر کتابخانههای عمومی استفاده میکردند و بعد به تدریج لذت زندگی با امکانات بهتر را کشف و تجربه میکردند.
خیلی از آنها حتی این شانس را داشتند که در کنار زندگی با افراد متولد کانادا، دریابند بسیاری از اهداف و آمالی که در ذهنیت مهاجران تثبیت شده – نظیر خرید خانه مستقل – صرفا یکی از انتخابهاست و دلیلی ندارد که ولو در صورت فراهم بودن امکانش، حتما این انتخاب را برگزید.
اما جامعه ایران در فاصلهی دهههای هفتاد و هشتاد شمسی تغییرات زیادی کرد و پول بادآوردهی نفت هم در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد نفتی بر آتش بود. این جامعه با سرکوب شدید قیمت دلار این فرصت را یافت که زیاد بخرد، تجملات و زندگی لوکستری را تجربه کند و به کشورهای اطراف سفر کند. همین روند کمابیش بعد از آن تا به امروز – هر جا که شرایط تحریمی مشکل ایجاد نکرده باشد. – ادامه یافته است.
به تدریج میدیدی که در مهمانیها حتی بسیاری از این تازهواردان به کیفیت زندگی در کانادا، مالهای خرید و میزان لوکس بودن امکانات ایراد میگرفتند و کانادا را لایق انتظاراتی که از پیش داشتند نمیدانستند. این عده خصوصا چون پیشتر با فضاها و امکانات محدودی که عدهای از ایرانیان از طریق فضاهای مجازی – عمدتا اینستاگرام – تبلیغ کرده بودند، برای خودشان کانادای دیگری ساخته بودند از میزان سادگی زندگی مردم عادی کانادا در پوشش و آرایش و مدل ماشین و دکوراسیون منازل و نظایر اینها سرخورده شده بودند. برای گروهی که چند سالی در کشورها و مناطقی که تجملگرایی خاورمیانهای در آنها بخشی جداییناپذیر از زندگی است – نظیر دوبی – زندگی کرده بودند، شدت این سرخوردگی حتی بیشتر هم بوده است.
در کنار آن تغییرات در استایل زندگی، با افزایش تدریجی متوسط سن مهاجران، به تدریج با گروه بزرگی از آنها مواجه شدهایم که حتی اگر در ذیل ویزاهای نیروهای متخصص مهاجرت میکنند، با مهاجران تا یک دهه قبل تفاوت عمدهای دارند و حتی معلوم نیست که علاقهمند باشند در همان حرفهی خود در ایران کار کنند. این افراد در سنین آغازین میانسالی، میخواهند از فرصتهای باقیمانده نهایت استفاده را ببرند و کمبودهای تحمیلی دهههای قبلی زندگی در ایران را هم جبران کنند.
پس عجیب نیست که اکثر آنها میخواهند از همان بدو امر در کاندو و یا خانه مستقل زندگی کنند و ماشین SUV سوار شوند و حتما در اولین فرصت در ماههای اول مهاجرت، سفری تفریحی داشته باشند.
بحث من در اینجا کالبدشکافی این جریان جدید و تاثیرات آن بر خود و جامعهی مهاجران ایرانی در کانادا و سایر کشورها نیست و این مهم زمان دیگری میطلبد. اما یک نکته بسیار برجسته است. اینکه برای این افراد حفظ استانداردهای زندگی یکی از اولویتهای اساسی بوده و هست.
استانداردهای زندگی هم همانطور که اشاره شد یعنی همان استانداردهایی که در جامعهی ایران در یک فضای محدود شخصی شکل گرفته است. یعنی مثلا آپارتمانی که کانادا میخواهیم درش زندگی کنیم حداقل شبیه همان فضایی باشد که در قیطریه و یا ولنجک ساکنش هستیم و مدل ماشینمان هم به همان شکل – یا چیزی که در ایران در دسترس نبوده – و سفرهای دور و نزدیک و الی آخر.
معمولا در این نوع استانداردها بهطور مثال، میزان آلودگی هوا یا فشارهای حکومتی یا کیفیت مشتری مداری و یا آزادیهای فردی و مواردی از این دست اهمیت زیادی ندارند چون فرض بر این است که هر جایی خارج از ایران این موارد تامین میشوند. مهم این است که آن استانداردهای شخصی از همان بدو امر و یا در مدت زمان کوتاه چند ماهه تامین شود.
تله استانداردهای زندگی چه تلهای است؟
تمایل شدید به حصول آنچه بیان شد حداقل پنج بند به دست و پای ما میزند و ما را درون تله استانداردهای زندگی lifestyle trap گیر میاندازد.
بند اقتصادی. نیاز به توضیح ندارد که چنین تصور و تصویری از آغاز زندگی در مهاجرت بسیار هزینهساز است. تصور کنید یک خانواده سهنفره در تورنتو با رعایت یک زندگی نسبتا مقتصدانه که خیلی هم به خود سخت نگیرد، احتمالا بتواند با چیزی بین 4 تا 5 هزار دلار در ماه – من کمتر از این هم سراغ دارم – زندگی خود را آغاز کند تا به تدریج و ظرف 1 تا 3 سال، با اشتغال هر دو بزرگسال، گشایشها یکی پس از دیگری فراهم آید.
برای همان خانواده فرضی در شرایطی که بخواهند «استانداردهای زندگی» را رعایت کنند بعید است کمتر از 8 هزار دلار در ماه هزینه داشته باشند. تامین این میزان از هزینه که حتی برای یک خانواده متوسط کانادایی هم آسان نیست فشار سنگین اقتصادی بهوجود میآورد.
این فشار وقتی افراد متکی به تنها اندوختههای خود و یا درآمدی در ایران باشند – که برای بسیاری از مهاجرانی که چنان تفکری دارند چنین است. – با تغییر قیمت ارز دستخوش تغییر و بحران جدی میشود و بر دست و پا محکمتر پیچیده میشود.
بند اجتماعی. معمولا وقتی برایمان مدلهای خاصی از زندگی اهمیت پیدا میکند، در محلهها و مکانهای خاصی هم زندگی میکنیم. در واقع انتخاب محل میشود بخشی از همان استانداردهای زندگی که باید حفظش کرد. این محلهها عمدتا لبریز از افرادی هستند که همینگونه فکر میکنند و برایشان همان مواردی که در بالا بیان شد ملاک و معیار زندگی موفق است. بسیاری از آنها هم مهاجران تازهوارد – و یا در همان حال و هوای تازهواردان – هستند.
تک تک این موارد خودش بندهای جدید پدید میآورد که الآن فرصت طرحش اینجا نیست. اما بهطور خلاصه بزرگترین عارضهی بند اجتماعی، گرفتن فرصت تجربه یک مهاجرت واقعی از ماست.
اگر میبینیم بسیاری از مهاجرین با طرز فکر حفظ استانداردهای زندگی در ایران، به گونهای زندگی میکنند که گویی بخشی از ایران را کندهاند و به صورتی غیرواقعی در آن غوطهورند به همین دلیل است که آنها فرصت کشف و تجربه را از خود گرفتهاند.
بند شغلی. اگر فرد درگیر در تله مشاغل بخور و نمیر به دلیل آرامش ناشی از تضمین یک زندگی حداقلی حاضر به خروج از آن نیست، کسی که درگیر تله حفظ استانداردهای زندگی است اصلا فرصت تجربه یکی از آن مشاغل را بخود نمیدهد.
چگونه کسی که در ایران مهندس ارشد، پزشک، مدیر ارشد، صاحب بیزینس و … بوده، و حالا یک خانه 3-4 خوابه در منطقهای گرانقیمت در اطراف تورنتو یا ونکوور و یا مونترال اجاره کرده، ماشینی هم که ماهی 600-700 دلار فقط هزینه لیز آن است زیر پایش است و در گعدههایی هم که شرکت میکند، افرادی با همان میزان از هزینهکردهای ماهانه جمع هستند حاضر میشود با مشاغلی با درآمد پایینتر به «اعتبار اجتماعی» در تضاد با آن استانداردهای زندگی آسیب وارد کند؟
و از آنجا که هر چه زمان میگذرد، این آغاز دشوارتر میشود، قرار گرفتن در مسیر درست شغلی برای افرادی با این تفکر مرتبا سختتر و سختتر میشود.
بند خانوادگی. خانوادهای 4 نفره را تصور کنید که مدیر اصلی خانواده هم خودش به حفظ آن استانداردها در بدو امر باور دارد و هم مرتبا قول آنها را به دیگر اعضا و بهویژه همسرش میدهد. در این صورت نه تنها مرتبا با خطر مورد بازخواست قرار گرفتن از سوی دیگران به دلیل ناتوانی در انجام قول خود روبروست – حتی اگر این بازخواست به زبان نیاید و فقط در ذهن فرد باشد! – بلکه احتمال زیاد دارد که همراهی واقعی سایر اعضا خانواده را محدود کند و امکان رشد آنها را بگیرد.
پیشتر گفتهایم که مهاجرت یک پدید خانوادگی است. منشا بسیاری از اختلافات بین زوجین هم در همین عدم آگاهی، پذیرش و آمادگی اعضا خانواده از نقش و وظایف خود بازمیگردد.
بند روانی و ذهنی. اگر تله حفظ استانداردهای زندگی یک بند اصلی و محوری داشته باشد همین یکی است. این بند خیلی پیشتر و از همان زمانی که ایدهی مهاجرت در ذهن فرد شکل میگیرد تنیده میشود و بعد به تدریج قوت میگیرد. مهاجر بیش از اینکه تحت فشارهای دیگر باشد در بند ذهن خودش است.
اینکه اگر من فلان چیز و بهمان چیز را در سرزمین جدید نداشته باشم مهاجرت شکستخوردهای خواهم داشت،
اینکه اگر در فلان محله زندگی نکنم و فرزندم به بهمان مدرسه نرود مهاجرت شکستخوردهای خواهم داشت،
اینکه اگر به فلان کار مشغول شوم و یا فرد آشنایی من را شاغل در بهمان کار ببیند آبرویم میرود و مهاجرت شکستخوردهای خواهم داشت،
اینکه من اگر این سطح از رفاه را از همان ابتدا برای همسر و فرزندانم تامین نکنم و یا اگر فرزندانم من را در این وضع و یا ان وضع ببینند، مهاجرت شکستخوردهای خواهم داشت،
همه اینها و مواردی مشابه این، قیدهایی هستند که مرتبا بر دست و پای ذهن مهاجر پیچیده میشوند و هر روز بیش از گذشته او را از انجام تصمیمگیریهای دشوار اما مهم برحذر میدارند. در واقع، اگر مهاجر بتواند این بند ذهنی را بگسلد، خلاصی از سایر بندهای این تله آنچنان دشوار نخواهند بود.
چطور از تله حفظ استانداردهای زندگی خلاص شویم؟
بهترین راه برای خلاصی از تله حفظ استانداردهای زندگی پرهیز از درافتادن در آن است! این از تلههایی است که هزینهی خروج از آن بسیار بیشتر از هزینهی اولیه اجتناب از آن است. برای پرهیز باید از هر آنچه که زمینهی شکلگیری این تله را فراهم میکند تا آنجا که میتوانیم بپرهیزیم.
اول، از نظر ذهنی خودمان را آماده کنیم. مطالعه دقیق مواردی چون ارزیابی مهاجرت موفق و یا سلسله مقالات مهاجرت در میانسالی – حتی اگر الآن فرد میانسالهای نیستیم! – میتواند به ما کمک کند که به مقولهی مهاجرت دقیقتر و عمیقتر فکر کنیم. واقعیت این است که اکثر ما قبل از مهاجرت بیش از 90 درصد در مورد راههای مهاجرت فکر میکنیم و فرصت اندکی را به اهداف و دلایل واقعی مهاجرت و ارزیابی اینکه مهاجرت ما را به آن اهداف خواهد رساند یا نه میاندیشیم. این نسبت باید تا حد قابل توجهی معکوس شود.
به این فکر کنیم که مهاجرت فرصت خوبی است تا بسیاری از عادتها و روتینهای قبلی زندگی را تغییر دهیم. و اینکه برای پرش از روی موانع موجود، گاهی باید چند گامی به عقب برداشت تا بهتر دورخیز کرد! اگر بهطور مثبت و سازنده ذهن خود را نسبت به این تغییرات تمرین دهیم، احتمال کمتری دارد که در این تله بیافتیم.
دوم، تعریف دقیقتری از استانداردهای زندگی داشته باشیم. زندگی در یک جامعهی بسته با تعداد محدودی انتخاب فقط ما را در آن انتخابها محدود نمیکند بلکه به تدریج ما را در آرزوها و آمال هم محدود میکند. در واقع، ویژن و قدرت دوربینی را از ما میگیرد. البته جوامع بسته فقط یک شکل و مدل ندارند. یک جامعهی بهظاهر باز از نظر اجتماعی و فرهنگی میتواند به اشکال دیگری بسته باشد اما به هر حال این بستگی، قابل مقایسه با جامعهای در تمامی ابعاد بسته نیست.
باید قدری به خودمان فرصت دهیم که با لایف استایلهای دیگر هم آشنا شویم. مخصوصا اگر جوانتر هستیم و مسیرهای طولانیتری برای تجربهاندازی و گزینش انتخابها در پیش رو داریم. بسیاری از این آشناییها تا به سرزمین جدید نرسیم غیر ممکن و یا بسیار دشوار است. مهم این است که گشادگی و آمادگی برای شناخت و انتخاب را در خود تقویت کنیم و با گارد بسته و از پیش تثبیت شده، زندگی جدید را قالببندی نکرده باشیم.
سوم، با اعضا خانواده صحبت کنیم. این گشادگی و آمادگی را در همه پدید آوریم. همگی را در سختیهایی که مسیر این انتخاب جدید ایجاب میکند درگیر کنیم تا بعدها همگی از نتایج کشفهایی که به صورت جمعی میکنیم و ذره ذره تجربههای جدید، لذت ببرند.
چهارم، در انتخاب استان، شهر و حتی محله دقت کنیم. محلاتی که مهاجران تازهوارد بهویژه با نسبت بالایی از ایرانیان در آنها ساکن هستند، بهرغم جذابیتهای فراوانی که دارند، از مناطقی هستند که خطر درافتادن در این تله را افزایش میدهند.
پنجم، در کنترل هزینههای زندگی بکوشیم. حتی اگر از نظر مالی به شکلی تامین هستیم، سعی کنیم تا زمانیکه در داخل کانادا به کسب درآمد مستقیم نرسیدهایم، متوسط هزینههای ماهانه ما کاملا کنترل شده و در سطح پایین تا متوسط باشد. به زبان دیگر استاندارد زندگی خود را متناسب با سطح درآمد در کانادا تنظیم کنیم و نه با سرمایههایی که همراه کردهایم یا درآمد در ایران.
ششم، در اولین فرصت مشغول بکار شویم. پارهوقت، casual و یاon call بودن مهم نیست. مهم اشتغال است. از اشتغال در مشاغل بخور و نمیر پرهیز نکنیم. حتی اگر نیاز جدی به پول نداریم در فاصلهای که کار مناسبتری پیدا میکنیم، باز در چنین کارهایی مشغول شویم. فقط مراقب باشیم که از آن سوی بام و در تله مشاغل بخور و نمیر نیافتیم.
جمعبندی
تله حفظ استانداردهای زندگی از تلههای جدیدتر اما فراگیرتری است که مهاجران تازهوارد را درگیر میکند. این تله ممکن است دارای بندهای ذهنی، خانوادگی، شغلی، اجتماعی و اقتصادی باشد. در این تله فرد مهاجر مجبور میشود برای حفظ استانداردهایی در ارتباط با محلهی زندگی، خانه، شغل، اتومبیل و نظایر اینها دست به انتخابهایی بزند که در درازمدت به ضرر یک مهاجرت موفق خواهد بود.
بهترین راه برای خلاصی از این تله، پرهیز از درافتادن در آن است.
مطلب مرتبط
تله مشاغل بخور و نمیر – اولین تله بر سر راه مهاجران
تله مشاغل بخور و نمیر Survival Jobs Trap یکی از دامهای بر سر راه مهاجران است. با اجتناب از این تله از سابقه حرفهای خود محافظت میکنیم.